بخشش

377 101 4
                                    


زمان از دستش رفته بود،این که چند ساعت بود که لحظه ای چشم روی هم نزاشته بود،مدام نگاهش به چهره غرق در خواب چانیول بود و آرزو میکرد که اتفاقی برای چانیول نیفته،پیچیدگی روابطشون بیش از حد تصورش بود.متوجه پلک های تکون خورده ی چان شد، اولش تصمیم گرفت جلو بره اما بعدش ترسید،نمیخواست یکدفعه ای جلوی چانیول

ظاهر شه، سراسیمه به دنبال یکی از دستارهاش توی اتاق عمل رفت تا وضعیت چانیول اون چک کنه.

استرس زیادی داشت و بیرون منتظر موند تا خبر خوب ثابت شدن وضعیت چانیول شنید به دنبال بقیه رفت،میدونست لوهان باهاشون حرف زده و هر کدوم گوشه کناری هستن،اولین کسی که تونست پیدا کنه سهونی بود که لبه ی کشتی وایساده بود و به اقیانوس سراسر آبی تماشا میکرد.

_ سهونا.

توجه سهون به بکهیون جلب شد، با ابروهای بالارفته منتظر ادامه حرف بکهیون شد.

_ چانیول به هوش اومده،وضعیتش تقریبا ثابت شده و اگر میخای ببینیش میتونی.

سهون نفسی از سر آسودگی کشید و پا تند کرد که به سمت چانیول بره،اما برای لحظه ای مکث کرد.

_ ممنون،بکهیون.

انگار که میخواست چیزی ادامه بده.

_ به خاطر چانیول و به خاطر اینکه زنده ای.

بکهیون به گوش خودش شک داشت،متعجب و حیرت زده به سهونی نگاه میکرد که داشت ازش دور میشد، توقع فریادهای اون رو داشت و یا حداقل صحبت نکردنش ، اما اون فقط از کنار بکهیون رد شده بود.

....................................................................................................................

چانیول نیمه هوشیار بود،وقتی چشمهاش باز کرده بود متوجه چیزی نبود، حرکات مختلف کسی روی سرش میدید،حتی تصوری نداشت اون شخص کیه، بدنش رو حس نمیکرد و انگار مسخ شده و چسبیده بود به تخت،تمام سعیش کرد که هوش و حواسش جمع کنه،بیشتر که دقت کرد شخصی رو دید که داشت چیزی چک میکرد ،چشم هاش بست و

بعد از چند نفس عمیق یکی یکی اتفاقات براش تداعی شدن، کشتی،حمله دزدهای دریایی،چانیول جلو رفته بود و در نهایت سوزش وحشتناکی که توی پشتش حس کرده بود.

نگران افرادش بود سعی کرد بلند شه که درد وحشتناکی تمام وجودش رو فرا گرفت با صدای آخی که از دهنش در اومد دست کسی روی کتفش قرار گرفت.

_ داری چی کار میکنی هیونگ،نباید بلند شی.

سهون مدام سعی میکرد چشمش از چانیول بگیره،بغض کرده سعی میکرد نفس های عمیقی بکشه.

_ نکنه مردم؟

حرفی که چانیول زد باعث گره خوردن ابروهای سهون شد.نگاهش به چانیول داد.

ஜ۩۞۩ஜ2بلک هورس ஜ۩۞۩ஜWhere stories live. Discover now