P9.Help me

2.4K 268 32
                                    

تهیونگ به سمت‌ اتاق رفت‌ تا چمدوناش‌ رو برداره‌ ، تو‌ این چند‌ روز حتی‌ وقت نکرده‌ بود‌ خالیشون‌ کنه‌ حالا باز نکرده‌ باید می بستشون‌ .

همینجوری‌ که‌ چمدوناش‌ رو دنبال‌ خودش‌ میکشید‌ یهو ایستاد و به دیوار خیره شد بعد لباش‌ کم‌ کم اویزونش‌ شد و با چشمای پر اشک‌ زد زیر گریه‌ که‌ باعث شد یونگی برای‌ هزارمین‌ بار اه‌ بکشه‌ و با تلاش‌ بیشتر‌ی‌ دنبال‌ فلکه‌ ی اب‌ اشکای‌ ته‌ته تو مخش‌ بگرده‌

: میشه بس کنی واقعا ارزشش‌ رو نداره‌

تهیونگ بلند تر‌ گریه کرد و بین‌ اه‌ و ناله‌ هاش‌ نا مفهوم‌ گفت : اون‌ چطور تونست‌ باهام‌ همچین‌ کاری بکنه‌
و بیشتر اشک ریخت طوری که‌ از یه جایی به بعد به سرفه افتاد
ولی‌ بعد‌ از فکر کردن‌ به میزان‌ دل‌ شکستگیش‌ جدی‌ شد و عصبی‌ برگه‌ ی قرار‌ داد رو پاره‌ کرد و با شوق‌ عملیات‌ انتقامش‌ رو شروع‌ کرد و بعد از اتمامش‌ از شاهکارش‌ عکس‌ گرفت.

هرچند‌ به این راضی نشد پس با خباثت تمام یکی‌ از سوئیچای‌ ددیش‌ رو برداشت‌ و به سمت پارکینگ دوید‌

یونگی خواست‌ برای یک بار هم که شده نقش وجدان بودن‌ خودش‌ رو ایفا کنه برای همین گفت : عاممم‌ زیاد‌ روی نمیکنی؟

: نخیرم‌

: ولی این‌ اسمش‌ دزدیه‌

: خب که چی‌ ؟

: خب که چی؟ اگه ازت‌ شکایت کنه‌ چی؟

: منم‌ میگم‌ که یه بچه‌ زیر سن قانونی‌ رو بفاک داده

: می دونستی خیلی دیوصی؟

با افتخار گفت : ای نو‌

نتیجه‌ ی گفت‌ و گو : ته خیلی دیوصه‌ ، یونگی نمی‌ تونه وجدان‌ باشه
......

..............

..........................
با نیشی‌ که تا گوشاش باز شده بود جلوی پنج‌ تا ماشینی‌ که جلوش بود ایستاد‌ و سوئیچی‌ که تصادفی انتخاب‌ کرده‌ بود رو زد تا ببینه‌ شانسش‌ به کدوم‌   ماشین‌ میوفته‌ با‌ اینکه‌ همشون‌ هیوندا‌ بودن‌ ولی لامصب‌ اون کپه‌ زرده‌ بد چشمک‌ می زد ، هرچند از‌ شانس خیلی قشنگش‌ سانتافه‌ ابی در اومد:       

: کارما‌ ایز‌ بچ‌

: شانس‌ِ تو بچ‌ تَر

سعی کرد‌ اعتماد‌ بنفس خودش‌ رو حفظ‌ کنه‌ و با اون‌ تیپ دارکش‌ ( ددی‌ کشش‌ ) که احساس‌ می کرد‌ اصلا به ماشین‌ نمی خوره شبیه‌‌ یه‌ هفت تیرکش سوارشه‌ و تو راه چندتا‌ کشته هم‌ بده

: عیب‌ نداره‌ ته با اعتماد‌ بنفس‌ برو‌ بدتر‌ از اینکه‌ نمیشه‌

و همین‌ که‌ از پارکینگ گاز داد‌ اومد بیرون‌ زد تو کمر‌ یه ماشین‌ دیگه‌ که از جلوش‌ یهو‌ در اومده بود

I found a daddy just for myself ( kookv version )Where stories live. Discover now