yooni & mooni

1.6K 189 3
                                    

فلش‌ بک دو ساعت قبل

یونگی خشکش‌ زده بود ، اون مرتیکه‌ لعنتی‌ مثل خر‌ ته‌ته‌ شو کتک‌ زده بود . البته چند دقیقه بیشتر تو اون حالت نموند‌ و بعد با یه قیافه‌ پوکر‌ به سمت‌ ناخداگاه تهیونگ پرواز‌ کرد تا ببینه‌ فیلم‌ خوب داره نگاه کنه یا نه اخه بدجور‌ حوصلش‌ سر رفته بود .

بالاخره‌ یه فیلم‌ اکش‌ بین‌ کوهای‌ پفیلا پیدا کرد و همین جور که بالای کوچولوش رو تکون‌ میداد یه گوشه برای خودش‌ نشست و هین‌ خوردن پفیلا مشغول فیلم دیدن‌ شد

وقتی به صحنه کیس رسید با چندش‌ چرخی به چشماش‌ داد که همون‌ بین چشمش‌ به یه چیز مثلثی‌ شکل سیاه که به یه چیزی مثل سیم‌ وصل بود افتاد .

لباش‌ رو قنچه‌ کرد و چهار دست و پا به سمتش رفت ، هرچی‌ بهش نزدیک‌ تر میشد احساس می کرد اون داره دور تر میشه‌ هرچند در آخر بهش رسید .

با دیدن‌ پشمک‌ گنده‌ ای که‌ داره‌ بهش‌ چشمک‌ میزنه‌ اب دهنش‌ رو قورت داد و بدون‌ هیچ‌ فکری‌ با عشق بقلش‌ کرد

و اصلا متوجه چیزی عجیبی که در مورد اون پشمک‌ بود یعنی حرکت‌ کردنش‌ نشد و وقتی دل ازش‌ کند دید توی یه قفسه و یکی دیگه‌ شبیه خودش‌ البته به اضافه‌ چال‌ گونه‌ و یه لبخنده‌ شیطانی‌ داره نگاش‌ می کنه‌

: سلام‌ یونی ! اسم من مونیه‌ و باید بگم قراره‌ تا ابد همینجا باشی پس بای‌بای‌

( اینجا منظور از شباهت ماهیته‌ نه ظاهر )

I found a daddy just for myself ( kookv version )Where stories live. Discover now