part𓂃31

416 97 92
                                    

با امید واهی که به خودش می‌داد، وارد دادگاهی شد که ممکن بود دخترش رو توش از دست بده...
وکیل جیمین گزینه خوبی بود ولی جنی می‌دونست که تهیونگ بدون فکر و نقشه قبلی کاری رو انجام نمی‌ده و همیشه از جمله "احتیاط شرط عقله" پیروی می‌کنه...
اتفاق شب قبل هنوز هم ذهنش رو در گیر کرده بود و از طرفی استرس امروزش هم بهش اضافه شده بود.
همه چیز پشت سر هم اتفاق افتاد و نمی‌دونست تو این شرایط چه کاری باید انجام بده.
اون انقدر تحمل نداشت و برای اینکه بخواد تحملشون کنه، احساس ضعف می‌کرد.
نمی‌تونست مثل بقیه  قوی باشه و از پسش بر بیاد!
از کسی که یاد نگرفت مستقل باشه و تا 24 سالگیش پیرو پدرش بود...

جیمین کنارش بود و سعی می‌کرد تا جایی که می‌تونه اروم نگهش داره ولی فایده چندانی نداشت!
مخصوصاً وقتی که رز و تهیونگ رو کنار هم می‌دید و اون پوزخند لعنتی روی لب های رزی...
از روی صندلی بلند شد و برای نوشیدن اب اونجا رو ترک کرد.
چند لحظه بعد رز بهش ملحق شد و با برداشتن لیوان یک‌بار مصرف، بهش نیم نگاهی انداخت:
-چطور بود؟
سوپرایزم رو دوست داشتی؟

ابرو هاش رو به هم نزدیک کرد و پرسید:
-درمورد چی حرف می‌زنی؟

شونه‌هاش رو بالا انداخت و بعد از نوشیدن کمی اب، لیوان رو تو چنگش فشرد و جواب داد:
-تو جلسه دادگاه می‌فهمی!

سمت سالنی که به اتاق دادگاه ختم می‌شد قدم برداشت و به یاد اوری چیزی از حرکت ایستاد:
-اخلاق های لعنتی و به اصطلاح پاک و عاقلانه‌ت اون مرد رو جذب کرده. ما معمولاً از چیزهایی خوشمون میاد که متفاوت و خاص باشن و موجودات ساده‌ای مثل تو هم کم پیدا می‌شن، درست همونجوری که گرگ عاشق گوشت بره‌ست، مرد ها هم عاشق همچین چیزهایی هستن.

جنی از تصور مسخره رزی کوتاه خندید و حرفش رو رد کرد، رز هم بلافاصله اضافه کرد:
-اگه می‌گی نه، منتظر دادگاه امروز باش!

دست هاش رو مشت کرد تا حرصی که داره رو تو صورتش پنهان کنه و بتونه با همین حالت صورت بی‌خیال به حرف زدن ادامه بده:
-بهتره چهره دخترت رو خوب به خاطر بسپاری اخه قرار نیست دیگه ببینیش...

می‌دونست این که قرار بود تیلور رو از جنی بگیره باعث می‌شد تهیونگ بیشتر بخواد به جنی نزدیک بشه ولی جنی قطعا ازش دوری می‌کرد و نفرتش بهش بیشتر می‌شد.
با این نقشه توی ذهنش تصمیم گرفت به تهیونگ کمک کنه و فقط امیدوار بود که این جواب بده!
همین که رز رفت، جنی هم حرکت کرد و دوباره پیش جیمین برگشت.
دستش رو دور بازوش حلقه کرد و با شنیدن اسم هاشون، وارد اتاق شدن.

با شروع جلسه، همه چیز به نفع جنی پیش رفت و یجورایی اون برنده بود.
اما همه چیز از اونجایی خراب شد که رز پاکتی رو دست وکیل داد!
وکیل موضوعی رو پیش کشید و باعث شد که وکیل جیمین سکوت کنه:
-جناب قاضی بیایید به این نکته که جنی کیم دخترش رو پیش چه کسی و کجا بزرگ کرده هم اشاره کنیم...

HE SHOULD DIE࿐Onde histórias criam vida. Descubra agora