تحول

97 30 7
                                    

تاحالا به یه تحولی بزرگ تو زندگی فکر کردی؟!
من کردم.
همه ما کردیم..
اما مشکل از جایی شروع می‌شه، که فکر کردن به یه تحول، فقط درحد فکر کردن می‌مونه..!
آدم هایی که کمتر دچار سایه هان، با فکر به تحول، ایده هایی توی ذهنشون میاد، ایده هایی که احتمالا حتی با فکر کردن بهشون کمی انگیزه بگیرن..
اونها دلیل هاشون رو پیدا می‌کنن، دلیل هایی که، نفس کشیدنشون رو بهش نسبت بدن.
و اما کسانی که غرق سایه ان؟
نمی‌شه گفت به تحول فکر نکردن..
اما اونها هرگز دلیلی پیدا نمی‌کنن!
دلیلی که تکیه گاه فرضیِ هوایی بگیرن که از شش هاشون ورود و خروج می‌کنه..
شاید بارها به این فکر کردم.. چی می‌شد اگه زندگیم رو‌جمع و جور می‌کردم؟ یا نه، چی می‌شد اگه خودم رو جمع و جور می‌کردم؟.. و یا حتی شاید باید برم پایین تر.. چی می‌شد اگه حداقل می‌تونستم احساساتم رو جمع و‌جور کنم؟!..
احساسات پایین ترین و آسون ترین‌کار بود؟
قطعا نه..!
اون سخت ترین کار بود.
خیلی عجیبه نه؟ البته این یه جورایی جِر زنیه! همیشه باید غول مرحله، اخرین مرحله باشه نه اولین!
اما اگه خودم با خودم ‌کنار نیام، خودم و بعد زندگیم، چطوری باید جمع و جور بشن؟
و اینطوری می‌شه که..
تحول کنسله.. قبل از اینکه حتی ایده ای بابتش به ذهنم برسه!

آدم های درگیر سایه ها؛ معمولا خسته تر از اونی ان که بخوان از مرحله ی فکر به تحول فرا تر برن..
اون‌هایی که هنوز سر آبن، می‌تونن با خواستن کمک و گرفتن یه طناب، دلیل خودشون رو پیدا کنن و از این اقیانوس خاکستری خودشون رو بیرون بکشن.

اون.هایی که به اواسطش رسیدن و طناب و دلیل های کوچیک، براشون کارساز نیست، نیاز به یک غریق نجات دارن.. یکی باید باشه.. اونطوری احتمالا می‌تونن نجات پیدا کنن حتی اگه بعد از نجاتشون، شش هاشون از آب خاکستری رنگ پر باشه و با سرفه بالا بیارنش.. اونها معمولا دوباره سقوط می‌کنن.. مگر اینکه غریق نجاتشون، حتی در خشکی هم مراقبشون باشه!..

اما اون هایی که رسیدن ته اقیانوس..
نه طنابی بهشون می‌رسه و نه غریق نجاتی به سراغشون میاد..
اونها فقط یه راه دارن..
باید شناگر ماهری باشن!
اونها باید بتونن شنا کنن و خودشون رو بکشن بالا.
کسانی که به تهش رسیدن.. یک محرک ساده کارشون رو ردیف نمی‌کنه..
و کسی نمی‌تونه نجاتشون بده..
چون کسی نمی‌تونه اون هارو بلد باشه وقتی حتی خودشون هم خودشون رو بلد نیستن!

شناگری..‌ فقط همین.
این چه معنی ای می‌تونه داشته باشه!؟
خیلی سادست!
اونی که سر آبه، ترس اقیانوس خاکستری رو حس کرده اما حتی ذره ای از آب تلخ و شورش رو مزه نکرده.
اونی که به اواسطش رسیده، آب های خاکستری رنگ وارد شش هاش شدن.
و‌‌اونی که به تهش رسیده؟!..
اون سر تا سر وجودش، خاکستری رنگ شده..
کفِ اقیانوس دراز کشیدم.. چشمای بی‌ حالم رو به بالا می‌دوزم..
سو سوی نور اون بالاست..
خیلی خیلی بالا..
دستم رو آروم بلند می‌کنم و سمت بالا می‌گیرم..
اما اون دوره..
من هم شنا بلد نیستم..
پس فقط آخرین با حسرت، به بالا نگاه می‌کنم..
و ذهن خستم، ملتمسانه در انتظار غریق نجاتِ دیوانه ای می‌مونه، که بعید می‌دونم بخواد برای نجات کسی به اعماق اون دریای خاکستری شنا کنه!..

[ SHIFT ] ↬ KookVDonde viven las historias. Descúbrelo ahora