2

105 19 0
                                    

لستراد با استرس گفت
_ امروز یه جسد برامون گزارش شد همه چی عادی بود ولی درست زمانی که سر صحنه جرم حاضر شدیم روی جسد با چاقو نوشته بود،دلت برام تنگ نشده شرلوک؟
جان از روی مبل بلند شدو با لحن کمی استرس واری گفت
_ یعنی داری میگی موریارتی برگشته؟
لستراد دستی تو موهای شلخته اش کرد
_نمیدونم جان ، نمیدونم، اصلا نمیفهم چطور ممکنه اون دیوونه دوبار سروکلش پیدا بشه، هیچی نمیدونم
شرلوک نگاهی به چشمای ترسیده و نگران لستراد کرد
_ پرونده رو آوردی؟
لستراد سری تکون دادو گفت
_ نه، نیاوردم، الان هیچی با خودم نیاوردم
شرلوک سمت کتش رفتو به سرعت اونا برداشت، به سمت جان برگشتو گفت
_ زود باش جان
جان به سرعت کتشو برداشتو به سمت بیرون رفت
لستراد با همون استرسی که از ترس داشت سمت شرلوک برگشت
_ بنظرت زندست؟
شرلوک سری تکون دادو گوشیشو دستش گرفت
_ نمیدونم
خواست به سمت پله ها بره که صدای پیامک بلند شد، گوشیشو باز کردو نگاهی به شماره ناشناس کرد
_5392253؟655
اخمی کردو به صفحه گوشی نگاه گرد، به سرعت پیام پردازش کرد
_ قاتل ؟ نه
_ موریارتی؟ ن
_ اخطار؟‌ن
_ جدول مندلیوف؟ اره
چشماشو باز کردو زیر لب گفت
_پیغام
( پرونده ی جنایی؟ به نظر من جالبه)
ابروی بالا انداخت
_ تو دیگه کی هستی؟
جان تو خیابون داد زد
_ بدو شرلوک، پاشنه بلندتو کم گردی؟
شرلوک پیغامی برای ناشناسان ارسال کردو و گفت
_ الان میام جان

نگاهی به گوشی کمی قدیمی کردو با لحن بی حسی گفت
_ دیر حواب دادی ( زمان از دست رفته: ۵ثانیه)
گوشیو باز کردو و نگاهی به پیغامش کرد
_؟478939
لبخند ریزی زدو گفت
_ الان یه طرفدار ولی بعدا شاید یه رقیب
( معنی پیام: تو کی هستی؟)
***
_ اون غریبه رو میشناسی؟
_ فکر کنم یه جا دیدمش
_ کجا؟
_ تو زندگیم
***
امیداروم لذت برده باشید، نظر یادتون نره⁦♡
اگه انتقادی از داستان دارید حتما بهم بگید

Endless rub(دردسر بی پایان)Where stories live. Discover now