17

20 1 5
                                    

لستراد به سر قطع شده ای مرد و زنی که روی زمین بود و دور تا دورش تیکه های از بدن بود اشاره کردو گفت

_ آنابلا هس و کانر بیدل هر دو 48 ساله و زن و شوهرن که برای سه روز ناپدید شده بودن و امروز سرشون رو چند تا پسر بچه که داشتن بازی میکردن پیدا کردن

جان اخمی کردو شروع کرد به یادداشت کردن چیزی، شرلوک به سمت تیکه های بدن رفتو با ذربینی که دستش بود شروع کرد به نگاه کردن تیکه های بدنی که دور تا دور سر ها چیده شده بودن، از روی زمین بلندشدو به سمت لستراد کردو گفت
_ این تیکه های بدن به این دوتا سر ربطی ندارن، اینا بدن آدم های دیگه هستن که جوری بریده شدن که مثل یه بدن کامل برای این زن و مرد به حساب بیاد

جان سمت شرلوک کردو گفت
_ ممکنه کار موریارتی باشه؟ یا اون همکارش؟

شرلوک سری تکون دادو ذربین رو داخل کتش گذاشت
_ تیکه های بدنی که دور سر ها هست میشه گفت کار موریارتی یا همکارش باشه اما اون دوتا سر نه، اونا انقدر راحت یه قتل رو انجام نمیدن

جان و شرلوک به سمت خونه رفتن و لستراد بقیه اعضای بدن هارو برای شناسایی به سرد خونه بردن، جان نگاهشو به شرلوک که به عکس ها زل زده بود داد
_ یه چیز رو متوجه نمیشم اعضای بدن اگه برای الان نیستن پس ممکنه قاتل های دیگه وجود داشته باشن؟ یا فقط موریارتی اعضای بدن قربانی های قبلیشو برای ما فرستاده؟

شرلوک دستش رو توی جیبش کردو بدون اینکه نگاهشو از عکس ها برداره گفت
_ دوتا سر ها برای قاتل جدیده که تازه قتل هاشو شروع کرده و جسد ها برای قتل های قبلی موریارتیه

جان سری تکون دادو مشغول نوشتن چیز های جدید شد که خانوم هادسون به همراه آقایی وارد خونه شدن، خانوم هادسون اشاره به مردی که قد بلندی داشت به نظر میومد کمی استرس داشت کردو گفت
_ ایشون ازتون کمک میخوان آقایون

و بعد مرد رو به سمت صندلی چوبی که وسط خونه بود راهنمای کردو و بعد به سمت آشپزخونه رفت تا چای رو آماده کنه

شرلوک به سمت مبلی که رو به روی جان بود نسشتو ژست همیشگیش رو گرفت، جان نگاهی به شرلوک کردو و بعد سمت مرد کردو با لبخند بهش نگاه کرد
_ چه کمکی از دستمون بر میاد جناب ؟

مرد عرقی که از روی صورتش میرخت رو با دستمالی که دستش بود پاک کردو با چشمای که نگرانی و ترس توش موج میزد سمت جان کردو با لحن خواهشی گفت
_ من واقعا به کمکتون نیاز دارم دکتر واتسون ، همسر من یه مدته ناپدید شده و هر جارو که فکر کنید گشتم و پیداش نکردم تا امروز یکی از انگشت هاشو یکی برام فرستاده و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم، من فقط میخوام همسرم دوباره کنارم صحیح و سالم باشه همین

شرلوک سمت مرد کردو با صدای بی حسی که داشت گفت
_ چیزی دیگه ای جز انگشت همسرتون براتون فرستاده نشده؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 24 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Endless rub(دردسر بی پایان)Where stories live. Discover now