10

42 12 0
                                    

برای چی اینجایی؟
با انگشتانش ریتم بی نظمی از موسیقی رو آغاز کرد ، با لحن وسوسه انگیزی گفت

_ یه پیشنهاد!

بدون این که احساسی رو بروز بدهد ژست همیشگیش را برگرفت
_ چی پیشنهادی ؟

پرونده ای نو که به تازگی باز شده بود رو به سمت جان گرفت
_ شما جیم سباستین رو برام پیدا میکنید، منم موریارتی رو براتون میارم

جان حالت کنجکاوی بر چهره گرفتو گفت
_جیمز موریارتی ، از کجا میخوای پیداش کنی؟

با زدن انگشت شصتش ریتم موسیقی رو به پایان رساندو ،چوب دستی اش را کمی تکون داد

_من یه مأمور تو دولتم، پس میتونم پیداش کنم

_تو مأمور دولت نیستی مایکرافت ، خود دولتی

تک خنده ای کردو گفت
_شنیدم شارلوک رو دیدی!

از روی صندلی پاشدو به سمت جان رفت
_ مأمور دولت؟ چه مسخره

از روی صندلی که به تازگی شسته شده بود پاشدو و نگاهی به بردار مغرورش کرد
_میدونی بودن شارلوک تو کار تو باعث ناراحت شدن مادرمون میشه؟

با قدم کوتای به سمت در رفتو و اونو باز کرد
_ پرونده های زیادی رو دستم مونده،بهتر نیست بری پی کارت؟

خنده آرومی کردو به سمت در خروجی خونه بردار عزیزش رفت

_ مراقب باش شرلوک، شارلوک کسی نیست که بتونی با حرکت بچگانه جلوشو بگیری ، اگر مراقب نباشی آتیش نابودنت میکنه

در رو بر روی صورت بردارش بستو زمزمه کرد
_ چاق شدی مایکرافت ، زیاد حرف میزنی

جان که تا  الان شاهد مکالمه اون دونفر بود نگاهی به شرلوک میکنه و میگه

_جیم سباستین ، تا به حال اسمشو نشنیدم تو شنیدی ؟

_ ن
با صدای زنگ جان سمت در رفت تا ببینه چه کسی پشت دره
با باز کردن در، مردی با لباس پست چی و جعبه ای که تو دستش بود نگاهی به جان کردو گفت
_ سلام آقا ، شرلوک هلمز شما هستین؟

جان خواست حرفی بزنه که شرلوک به سمت در اومد
_ شرلوک هلمز من هستن، امرتون؟

پست چی جعبه رو به سمت شرلوک گرفتو و نگاهی به شرلوک هلمز معروف کرد
_ این جعبه برای شماست

شرلوک نگاهی به جعبه کردو دستی به سمت جعبه برد

پست  چی دفتر و خودکاری در اورد گفت
_ لطفاً این جارو امضا کنید

شرلوک امضای زدو به سمت داخل خونه رفت

جان لبخند دلنشینی زد به سمت پست چی برگشت
_ مچکرم
_ خواهش میکنم اقا

جان به سمت شرلوک رفتو و نگاهی به جعبه رو میز کرد
_ این چیه؟

شرلوک شروع کرد به باز کردن جعبه
با پرتاب کردن جعبه و داد زدن شرلوک، خانم هادسون با عجله از پله ها بالا اومد
با ترس و استرس نگاهی به رو به روش کرد
_ چی شده شرلوک؟

با ترس نگاهی به سر قطع شده تو جعبه کرد گفت
_ لعنت بهش

جان که انگار قدرت تکلمش رو از دست داده باشه ، نگاهی به سری که تو جعبه کردو قدمی به عقب برداشت

شرلوک سمت نامه تو جعبه رفتو شروع کرد به خوندنش

_ سلام کارگاه ، میتونیم یکم باهم بازی کنیم؟

نامه رو به سمت جعبه پرت کردو با عصبانیت داد زد
_ زنگ بزن لستراد خانوم هادسون



نگاهی به فلش تو دستش کردو گفت
_ این دیگه چیه؟
به سمت لب تاپش رفت تا شاید عکس یا لااقل فیلمی توش باشه
با زدن پخش فیلم ، از روی صندلی پاشدو با تعجب نگاهی به فیلمی که در حال پخش بود کرد
_ یا مسیح این دیگه چه کوفتیه

تنها صدای که تو خونه پخش بود ، صدای مردی بود که داخل فیلم التماس میکرد تا زجرش ندن

Endless rub(دردسر بی پایان)Where stories live. Discover now