Story 1'

2K 152 126
                                    

با صدای در دست از دید زدن خودش توی آیینه برداشت و با خوشحالی سمت در دوید
با باز شدن در بلافاصله تو آغوش گرمی فرو رفت و لبخندی از عطر ملایم و آرامش‌بخش مرد
زد.

پسر و عقب کشید و با لبخند مهربونی به چشماش خیره شد

امشب زیادی خوشگل شدی کوکی

لبخند خجالتی زد و چیزی نگفت

تو الان خجالت کشیدی؟
اونطوری نگاه نکنا یهو دیدی پریدم سرت

با تموم شدن حرفش کوک نگاهش رو ازش گرفت و گوشه لبش رو بین دندوناش حبس کرد
تهیونگ با دیدن لبای کوک کنترلش رو از دست داد و با بالا آوردن فک کوک لبهاشون رو بهم دیگه وصل کرد. هر دو داخل خلاء شیرینی از لذت فرو رفته بودن و مشغول بوسیدن طرف مقابلشون شده بودند. تهیونگ بدن کوک رو لمس میکرد همین باعث ناله های بی صدای کوک داخل دهنش میشد.
بعد از دقایقی که گذشت هر دو با حس کمبود اکسیژن لبهاشون رو جدا کردن و با لبخند کمرنگی بهم خیره شدند.
تهیونگ بعد از چند ثانیه سکوت کوک رو روی دستاش بلند کرد و کنار گوشش زمزمه کرد
دیگه تحمل ندارم بیبی
بعد از تموم شدن حرفش همراه کوکی که براید استایل بغل کرده بود به سمت اتاق خواب رفت و بعد از نشستن روی تخت کوک رو روی پاهاش نشوند.
با اشاره ای به پسر کوچیکتر فهموند که لباسش رو براش دربیاره و به عقب خم شد تا کار کوک راحت تر شه
کوک دستهای ظریفش رو روی دکمه لباس مردونه پسر قرار داد و با گذشت هر لحظه قسمت بیشتری از بدن شکلاتی پسر بزرگتر نمایان میشد.
تا جایی ادامه داد که بالا تنه جذاب دوست پسرش داخل دیدش قرار گرفت و با گزیدن لبش که بهش عادت کرده بود دستش رو به سمت کمربند ته برد.
بعد از باز کردن کمربند و زیپ شلوار بالاخره پسر با بدن برهنه و فقط با یک باکسر جلوش نشسته بود و این کوک بود که با خجالت و گونه های رنگ گرفته به بدن سکسی دوست پسرش زل زده بود.
تهیونگ به پسر فرصت خیره شدن نداد و به سرعت تیشرت گشاد پسر رو از تنش خارج کرد و بعد از پایین کشیدن شلوارش حالا هر دو پسر با باکسری که تنها پوششون بود روی تخت نشسته بودند.
بعد از آنالیز کردن بدن همدیگه تهیونگ کوک رو روی تخت خوابوند و خودش روی بدن ظریف پسرش خیمه زد و از ترقوه های برجسته پسر شروع به گذاشتن مارک کرد.
با رسیدن به هر نقطه از بدن پسر با لب ها و دندونهاش نشانه های مالکیتش و حک میکرد و کوک با هربار حس زبون سرکش پسر بزرگتر ناله های آروم و گوش نوازش و از بین لبهاش آزاد میکرد.
با کبود شدن تمام بدن پسر کوچیکتر تهیونگ بالاخره رضایت داد تا ازش فاصله بگیره.
به پایین تنه پسر کوچیکتر نگاهی انداخت و با دیدن خیسی باکسرش نیشخندی زد و با شیطنت چنگ آرومی به دیک پسر زد.
پسر کوچولوم برای من اینقدر خیس شده هوم؟
بعد از حرفش باکسر پسر رو از پاهای خوش حالتش خارج کرد و اجازه داد پسر کوچیکتر هم اینکار رو برای اون انجام بده.
بعد از پرت شدن باکسرهاشون روی زمین تهیونگ درحالی که پاهای کوک رو از هم باز میکرد پرسید
لوب داری؟
کوک که از شدت نیازی که حس میکرد توانایی حرف زدن نداشت پس با دستش اشاره ای به کشوی پاتختی کرد و به کمرش قوسی داد تا دیکش رو با بدن پسر بزرگتر تماس بده
تهیونگ بعد از پیدا کردن قوطی کوچیک لوب کمی از اون رو روی انگشتاش خالی کرد و بعد از کنار گذاشتن لوب با دست آزادش کوک رو به تخت پین کرد و با لحن جدی ای گفت
اینقدر بی طاقت نباش
بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش انگشت وسط و اشارش رو که با لوب چرب کرده بود روی ورودی نبض دار پسر گذاشت و به داخل هل داد
ناله های پر از شهوت پسر کوچیکتر اتاق رو پر کرده بود و با هربار عمیق تر فرو رفتن انگشت های کشیده دوست پسرش لذت رو با بند بند وجودش حس میکرد
تهیونگ با هربار بلعیده شدن انگشتاش توسط ورودی کوک سخت تر میشد و با تموم شدن صبرش انگشتاش رو بیرون کشید که ناله معترض کوک رو به همراه داشت ولی پسر بزرگتر بدون توجه همه لوبی که داخل قوطی باقی مونده بود رو روی کینگ سایزش خالی کرد و با قرار دادنش روی ورودی پسر که حالا آماده بنظر می‌رسید بدون هشدار و یک ضرب همه حجم دیکش رو داخل پسر جا داد و با قفل کردن دست های پسر بالای سرش مشغول بوسیدن لبهاش شد تا حواسش و از درد پرت کنه و بعد از گذشت مدتی که کوک به سایزش عادت کرد مشغول حرکت دادن خودش داخل پسر شد.
آهه..سریعتر حرکت کن
تهیونگ برای اذیت کردن پسر خودش رو بی حرکت درون پسر نگه داشت.
دوباره بگو
دد..ددی لطفا بهم بی..بیشتر لذت بده
پسر کوچیکتر درحالی که از لذت مغزش خالی شده بود جملات بریده اش رو به زبون آورد و همین برای رضایت تهیونگ کافی بود.
با رها کردن دست های پسر با سرعت به ضربه زدن داخل پسر ادامه داد. سکوت اتاق توسط صدای برخورد بدن های خیس دو پسر و نالهای از روی شهوتشون شکسته میشد.
پسر بزرگتر دستهاش رو روی بدن پرستیدنی پسرش به رقص درمیاورد و هربار با لمس نیپل های کوچیک ولی تحریک شده کوک باعث حرکت موجی از لذت داخل بدن پسر میشد.
تهیونگ با حس نزدیکی به ارگاسمش ضرباتش و عمیق تر به پروستات پسر کوچیکتر می‌کوبید که هربار باعث جیغ کوک میشد.
با نامنظم شدن ضربه های آخر بالاخره داخلش ارضا شد و پسر کوچیکتر بلافاصله درحالی که نفس نفس میزد شکمش رو با اسپرم خودش کثیف کرد.
با آروم شدن حرکت قفسه های سینشون و منظم شدن نفسشون تهیونگ به آرومی دیکش رو از ورودی نسبتا ملتهب پسر خارج کرد و باعث شد اسپرمش از داخل ورودی پسر به بیرون بریزه و همین صحنه برای تحریک شدن دوبارش کافی بود پس نگاهش رو از پایین تنه پسر گرفت و کنارش دراز کشید و با لبخند و به آرومی پسر رو در آغوشش گرفت.
به چشمهای بسته پسر که از خستگی سریع به خواب رفته بود نگاه کرد و با دیدن لبهای نیمه بازش بوسه سطحی روی اونها کاشت و با خیره شدن به صورت پسر زمزمه کرد
نمیدونم چه کار خوبی کردم که همچین فرشته ای به زندگیم اومد ولی قول میدم تا ابد ازت مراقبت کنم فرشته پرستیدنی من.




Stories Of VkookWhere stories live. Discover now