Story 3""""

596 93 60
                                    


شباهت ژنتیکی ۹۹/۹۹۹۹۹۹۹۹۹

چیزی که باعث شده بود فک تهیونگ از وقتی برگه رو با عجله بین دستاش گرفته بود روی زمین بیوفته

پس کارما حقیقت داشت
بچه ای که ازش نفرت داشت بچه خودش در اومده بود
انگار سیلی محکمی بهش خورده بود
پسری که با اون وضع بد از خونش بیرون کرده بود حامله بود؟ بچه ی اونو؟ میدونست یا بازم فریبش داده بود؟ چرا با زندگیشون این کار و کرد
۰را هیچوقت بهش نگفت خاصه
مگه نمیدونست تهیونگ عاشق کل وجودشه
میتونست یه خانواده خوشبخت داشته باشه ولی با هرز پریدنای اون پسر بخاطر هوسش ک بخاطر بازی دادنش کارشون به اینجا کشیده بود

بچه بیچارش معلوم نبود تا حالا چه شرایطی داشته
حالام که پیش یه خلافکار درجه یک مونده بود

پدرتو درمیارم جونگکوک
۲۰ سال که کمه یکاری میکنم اون تو بپوسی
توئه کثافت کل وجودمو به بازی کردی



اشکی که از عصبانیت و نفرت در حال چکیدن از چشماش بود پاک کرد و با گذاشتن نتیجه داخل جیبش از آزمایشگاه بیرون زد

ماشین و به راه انداخت و مسیر خونه شوگا رو داخل برنامه وارد کرد
اول از همه باید بچشو پس میگرفت!






اهههههه

با فشار محکمی که پزشک به شکمش وارد کرد آهی از درد کشید
دردش هر لحظه شدید تر نشد

این قسمته؟



بار دیگه دستشو زیر شکم پسر گذاشت و باعث شد صدای جیغش بلند بشه

ضربه اینجا خورده درسته؟

با گیجی سری تکون داد و بار دیگه از درد ناله ای کرد

واست آرامبخش تزریق کردم
اینجا دستگاه سونوگرافی و اسکن نداریم اگه دردت شدید تر شد باید منتقل کنن بیمارستان شاید اندام های داخلیت آسیب دیده





سری تکون داد و سعی کرد تا اتمام سرمش چشماش و ببنده
بخاطر ضربه ای که بین کتکا بخاطر درگیری با یه سری قلدر اتفاق افتاده بود ۳ روز بود درد شدیدی داشت ولی به روی خودش نیاورده بود تا اینکه از شدت درد بیهوش شد و به درمانگاه رسوندنش
دکتر مشکوک بود و ازش خواسته بود اگه در گذشته مشکل خاصی داشته بگه ولی چیزی واسه گفتن نبود
اون فقط یه بدبخت با رحم پنهانی بود که بعد از زایمانش کلی عوارض و درد براش به همراه داشت و این چیزایی بود که با هیچ کس نمیتونست در میون بزاره
کافی بود یک نفر تو اون زندان لعنتی بفهمه و ازین به بعد اون و سوژه تمسخر و قلدربازیاشون کنن
مردن از درد بهتر از تحقیر دوبارش بود
با کشیدن شدن انژیوکت از دستش چشماش و از درد بست و سعی کرد جلوی ریخته شدن قطره اشکی که بخاطر افزایش دردش بود بگیره
به آرومی روی درد نمخیز شد و سعی کرد توجهی به اوضاعش نکنه
پاهای بی حسش و پایین گذاشت و داخل دمپایی ها کرد
حس لرزش توی کل بدنش توان و از پاهاش گرفته بود

ا...اون خونه!؟

با صدای پرستار درمانگاه با بهت نگاهی به شلوار خونیش انداخت و با سرگیجه ی شدیدی که بهش دست داد سعی کرد به جایی چنگ بندازه و از افتادنش جلوگیری کنه ولی ضعف شدیدش اجازه نداد و لحظه بعد جثه ظریفش و ضعیفش پخش سرامیکای سرد درمانگاه بود






ماشین و پارک کرد و همزمان با پایین اومدنش با صدای زنگ گوشی متوقف شد



افسر کیم؟

امروز روز تعطیلمه واسه چی زنگ زدی

با پرخاش به زیر دستش گفت و مرد بعد از چند لحظه مکث به حرف اومد

متاسفم قربان ولی قضیه جدیه
جئون جونگکوک و به بیمارستان منتقل کردن چون هیچ خانواده و بستگان و حتی آشنایی نداره رئیس زندان با ما تماس گرفت


بعد از شنیدن اسم جونگکوک چیز دیگه ای نفهمید
به سرعت توی ماشین نشئت و چند لحظه بعد با تمام سرعت به سمت لوکیشنی که فرستاده بودن در حرکت بود

Stories Of VkookWhere stories live. Discover now