وارد سالن باشگاه شد و قبل از اینکه به سمت دفتر بره نگاهش به سالن کلاس رقص افتاد
ایستاد و نگاهش به پسری افتاد که با مهارت و بهدزیبایی در حال رقصیدن و یاد دادن به شاگرداش بود
صورت سفید و موهای براق و مشکیش بدجوری تهیونگ و مجذوب خودش کرده بود
اون بدن بی نقص که به زیبایی پیچ و تاب میخورد باعث میشد هوش از سرش بپره و فکرش به جاهایی که نباید بره
لحظه ای به خودش اومد و با غیض و غضب نگاهشو گرفت و سمت دفتر مدیریت راه افتاد
دستگیره رو محکم پایین کشید و و بعد از ورود به اتاق درو پشت سرش کوبیدجیمین با دیدن مرد که با حالت عصبی روی صندلیش نشسته و چیزی نمیگه گفت
چیشده ته چرا بهم ریخته ای
با جدیت و سردی به جیمین نگاهی انداخت
نمیتونم تحملش کنم جیمین بفرست بره پی کارش
کیو اونوقت
همون پسره ی...
به هرحال رومخمه نمیخوام دیگه ببینمشیه نگاهی به سود ۳ ماهه گذشته بنداز
مشتریامون کلی زیاد شده و همش به خاطر جونگکوک
اون مهربون و خوش اخلاقه و بچه ها عاشقشن
به خاطر رونق باشگاه و شهرتمونم که شده....اه ریدم توش
منطقی باش تهیونگ اگه جونگکوک و بیرون کنیم مشتریاش اعتراض میکنن
اونارو چیکار کنیمبدون اینکه چیزی بگه بار دیگه نگاهشو به سمت اونور سالن و جایی که پسر توش کلاس داشت گردوند
هرچقدرم که حرفای جیمین درست میبود اون قسمت خشمگین و ناراحت وجودش نمیتونست قبولش کنهاوه پسر چه عجب بالاخره تورو سر میز دیدیم
توجهی به کنایه برادرش نکرد و مشغول خوردن سوپش شد
با جونگکوک چطور پیش میره؟
چطور مگه
هیچی پسر راستش واقعا خوشحالم
جین راست میگه تهیونگ
عشق واسه اولین بار در خونه تو زده
حالا فقط صبر کن و ببین که چجوری زندگیتو تغییر میده
همونجوری که مال منو داداینبار نامجون بود که به حرف اومد و بعد از اون نگاه پرمحبتی به همسرش کرد
بهتره نیست به جای این رمانتیک بازیا برید سر اصل مطلب
با لحن بی تفاوتی گفت ک جرعه ای از مشروب داخل جام نوشید
جین با لحن جدی شروع
به صحبت کردبا جونگکوک ازدواج کن
وات؟ چی میگید یهویی
جین درست میگه تهیونگ اینطوری هم خودت خوشحال میشی هم سوکجین
راحت میشه و یه باری از شونش برداشته میشه
YOU ARE READING
Stories Of Vkook
FanfictionStory Of Vkook یه بوک واسه گذاشتن وانشات و ایده هام از کاپل مورد علاقم ویکوک ژانر درخواستی پذیرفته میشه