part eleven

404 36 5
                                    

این پارت ادامه ی پارت قبله پس اگ پارت قبلو نخوندین   اول اونو بخونین



دروغ نگفته بود
بیبیش عاشق فوتبال بودو کارشم توی فوتبال عالی بود
اما سرمایه گذاریش روی تیم ملی دلیل دیگ ای هم داشت
میخواست قدرتشو افزایش بده

فرستنده:عااااا..ک اینطور..پای ی دختر درمیون ن؟
فرستنده مشتاق ب هوسکی ک با نگاه سردش بهش خیره بود نگاه میکرد

هوسوک:ن..اون ی پسره

از صراحتش هر سه نفر جا خوردن و ب سرفه افتادن

مدیر:بله بله ..کاملا درسته

هوسوک: درنمیاریدش؟

مدیر شوک زده و با چشمای درشت ب هوسوک خیره بود
مدیر:ب..ب..بله؟

هوسوک:خودکارتون رو ..برای امضای قرار داد نیاز ب خودکار هست و منم خودکاری همراهم ندارم

مدیر سرشو تکون داد :عا ..بله بله درسته

.
.
.

Jimin

وارد ساختمون اصلی باشگاه شد
زمین تمرین و باشگاه بدن سازی رو چک کرده بود اما کسی اونجا نبود
بخاطر همین ب ساختمون اصلی اومده بود

بطرف اتاق مدیر رفت
احتمالا مربیشم همونجا بود

وارد آسانسور شد
فکرش درگیر این بود ک چطور از مربیش عذرخواهی کنه و چطور دلیلشو بدون اینکه توضیح بده ، توضیح بده
یعنی چطور دلیلشو بگه اما نگه
قطعا نمیتونست دلیلشو کامل توضیح بده
همچنین دلیلش از اون دسته دلیلا نبود ک بتونه ناقص توضیحشون بده چون کسی متوجه نمیشدش
( چ دلیل تو دلیلی شد -_- )

تو درگیری افکارش غرق بود ک آسانسور ایستاد

صدای پچ پچ هم تیمیاشو میشنید ک روبروی دفتر مدیر نشسته بودنو انقدر سخت درگیر بحث کردن درمورد موضوعی ک جیمین نمیدونست چیه بودن ک حتی متوجه حضورشم نشدن
دستشو روی شونه ی یکیشون گذاشت و آروم دم گوشش گفت: درمورد چی دارین صحبت میکنین

اون پسر بدون اینکه متوجه جیمین بشه ب معنای ساکت "ششش"ای کرد و حواسشو ب بحثشون داد

-اوه شت پسر واقعا خوشتیپه
÷حتی خیلیم مایه داره
×جنتلمن هم میزنه
+پر ابهتم هست.. مثل یک ددی

همه اوووو کشیدن بجز جیمین ک با چشمای ریز شده از شک ب فردی ک پشت بهش مشغول صحبت با مدیرو مربیشو و ی فرد دیگ ک نمیدونست کیه بود ، خیره شده بود

بعد از چند دقیقه ی کوتاه انگار بحث بین 4 مرد توی اتاق تموم شده بود
چون بلند شدنو باهم دست دادن
اون پسر داشت ب سمت در میومد و نگاه جیمینم همراه با خودش میاورد
ثانیه ای حواس جیمین بخاطر افتادن یکی از بچه ها از روی صندلی  پرت شد

SevenWhere stories live. Discover now