⚠️هشدار: این پارت حاوی صحنه های اسمات🔞 میباشد..اگ روحیه ی صافت و سن کمی دارین اول شروع اسمات اعلام کردم..اون قسمت رو رد کنین
Jh
ب سختی سعی کرد قرص رو همراه با ی لیوان آب از گلوش پایین بفرسته
همیشه مسافرت رفتن و وقت گذروندن با پسرا براش هیجان انگیز و فوق العاده بود اما سردردایی ک بی دلیل از دیشب سراغش اومده بود رسما اعصابش رو خورد کرده بودامروز خبری از اون هوسوک مهربون و سرزنده ک همیشه و تحت هر شرایطی هوای برادراش رو داره نبود..انگار پسرا هم اینو فهمیده بودن چون سعی میکردن کاراشون رو خودشون انجام بدن و کمترین وظیفه ای رو ب گردن هوسوک خسته بندازن
روی یکی از صندلیای میز ناهار خوری نشست و سرشو بین دستاش گرفت
این سردرد احمقانه واقعا بی سابقه بودجیمین آروم سمتش اومد و دستشو روی پیشونیش گذاشت
جیمین: هیونگ حالت خوبه؟
آروم سرشو بالا پایین کرد
هوسوک: یکم سردرد دارم خوب میشمجیمین نچی کرد
جیمین: تو هیچوقت انقدر سردرد نمیگرفتیجونگ کوک ک دم در آشپزخونه ب حرفاشون گوش میداد داخل اومدو سعی کرد هیونگش رو بلند کنه
جونگ کوک: هیونگ بیا بریم دراز بکش سرتو برات ماساژ بدم
هوسوک میخواست مخالفت کنه اما سردرد مزخرف واقعا آجزش کرده بود
ب همین دلیل خیلی آروم بلند شدو دنبال کوک رفتجونگ کوک: هیونگ میخوای تا اتاق بغلت کنم؟
هوسوک با همون حالش چپ چپ نگاهش کرد و کوک جوابش رو با همون ی نگاه گرفت
(نگاهای معروف هوسوک ب کوک رو تصور کنین)آروم رو تخت دراز کشید و کوک مشغول ماساژ دادن سرش شد
انقدر حس دستای دونسنگش براش لذت بخش بود ک حتی نفهمید کی خوابش بردهی خواب عمیق
.
.
.🔞شروع اسمات🔞
همونطور ک لبای همدیگ رو میبوسیدن ب سمت اتاق رفتن
یونگی بوسه رو قطع کردو هوسوکو هول داد تا رو تخت بیوفته
هوسوک: یونگی..من..
یونگی اجازه ی کامل کردن حرفشو بهش نداد
یونگی: شششش..خفه شو هوسوکا..این ک باهات بمونم یا ن تصمیم خودمه و بعد این سکس مشخص میشه
بعد از این حرف سریع روی هوسوک خیمه زدو مشغول بوسیدنش شد
جوری لباشو میمکید ک هوسوک فکر میکرد هر لحظه امکان داره لباشو از دست بده
این رفتار یونگی براش تازگی داشت
و کی بود ک از این تازگی لذت نبرهبا حس حرکت باسن یونگی روی دیکش ناله ای بین بوسشون کشید
همون ی حرکت برای بیدار کردن روی وحشی هوسوک کافی بود
اون میخواست ب دوست پسرش آسون بگیره اما انگار خود یونگی اینو نمیخواست
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...