twenty seven_mystery

106 15 0
                                    

⚠️هشدار: این پارت حاوی صحنه های اسمات🔞 میباشد..اگ روحیه ی صافت و سن کمی دارین اول شروع اسمات اعلام کردم..اون قسمت رو رد کنین

Jh

ب سختی سعی کرد قرص رو همراه با ی لیوان آب از گلوش پایین بفرسته
همیشه مسافرت رفتن و وقت گذروندن با پسرا براش هیجان انگیز و فوق العاده بود اما سردردایی ک بی دلیل از دیشب سراغش اومده بود رسما اعصابش رو خورد کرده بود

امروز خبری از اون هوسوک مهربون و سرزنده ک همیشه و تحت هر شرایطی هوای برادراش رو داره نبود..انگار پسرا هم اینو فهمیده بودن چون سعی میکردن کاراشون رو خودشون انجام بدن و کمترین وظیفه ای رو ب گردن هوسوک خسته بندازن

روی یکی از صندلیای میز ناهار خوری نشست و سرشو بین دستاش گرفت
این سردرد احمقانه واقعا بی سابقه بود

جیمین آروم سمتش اومد و دستشو روی پیشونیش گذاشت

جیمین: هیونگ حالت خوبه؟

آروم سرشو بالا پایین کرد
هوسوک: یکم سردرد دارم خوب میشم

جیمین نچی کرد
جیمین: تو هیچوقت انقدر سردرد نمیگرفتی

جونگ کوک ک دم در آشپزخونه ب حرفاشون گوش میداد داخل اومدو سعی کرد هیونگش رو بلند کنه

جونگ کوک: هیونگ بیا بریم دراز بکش سرتو برات ماساژ بدم

هوسوک میخواست مخالفت کنه اما سردرد مزخرف واقعا آجزش کرده بود
ب همین دلیل خیلی آروم بلند شدو دنبال کوک رفت

جونگ کوک: هیونگ میخوای تا اتاق بغلت کنم؟

هوسوک با همون حالش چپ چپ نگاهش کرد و کوک جوابش رو با همون ی نگاه گرفت
(نگاهای معروف هوسوک ب کوک رو تصور کنین)

آروم رو تخت دراز کشید و کوک مشغول ماساژ دادن سرش شد
انقدر حس دستای دونسنگش براش لذت بخش بود ک حتی نفهمید کی خوابش برده

ی خواب عمیق
.
.
.

🔞شروع اسمات🔞

همونطور ک لبای همدیگ رو می‌بوسیدن ب سمت اتاق رفتن

یونگی بوسه رو قطع کردو هوسوکو هول داد تا رو تخت بیوفته

هوسوک: یونگی..من..

یونگی اجازه ی کامل کردن حرفشو بهش نداد‌

یونگی: شششش..خفه شو هوسوکا..این ک باهات بمونم یا ن تصمیم خودمه و بعد این سکس مشخص میشه

بعد از این حرف سریع روی هوسوک خیمه زدو مشغول بوسیدنش شد
جوری لباشو میمکید ک هوسوک فکر می‌کرد هر لحظه امکان داره لباشو از دست بده
این رفتار یونگی براش تازگی داشت
و کی بود ک از این تازگی لذت نبره

با حس حرکت باسن یونگی روی دیکش ناله ای بین بوسشون کشید

همون ی حرکت برای بیدار کردن روی وحشی هوسوک کافی بود
اون میخواست ب دوست پسرش آسون بگیره اما انگار خود یونگی اینو نمیخواست

SevenWhere stories live. Discover now