🇲 🇾  🇫 🇷 🇮 🇪 🇳 🇩 🇸 

88 12 0
                                    

𖦹------------𖦹

دو روز بعد:
نامجون: نه نه... این اصلا خوب نیست تهیونگ! ما فقط سه روز تا تحویل اون آهنک وقت داریم!
تهیونگ: خوب منم دارم تمام تلاشمو میکنم...
آرورا: بسهههه!
نامجون و تهیونگ به آرورا خیره شدند.
آرورا: خوب... چطوره از عمق دریا بگی..
تهیونگ و نامجون در فکر رفتن!
نامجون: خوبه... بنظرم:)
تهیونگ: سعیمو میکنم!
آرورا: آفرین^^(لبخند زد)
و به سمت آشپزخونه رفت.
جین: آه.. آرورا! چیزی میخواستی؟
آرورا: یکم گشنمه!
یونگی به آشپزخونه اومد و یک بتری آب از توی یخچال برداشت و شروع به خوردن کرد!
آرورا با تعجب به سمت یونگی رفت و شیشه آب رو از اون گرفت!!
یونگی: هی داری چیکار میکنی؟؟
آرورا یکم از آب رو خورد ولی ناگهان تمام آب رو توی صورت یونگی توف کرد!!!
یونگی تعجب زده و با خشم به آرورا نگاه کرد!
آرورا با خونسردی گفت: این آب من نیست! (لبخند زد)
و از آنجا فرار کرد!!
یونگی هم به دنبالش!
یونگی: اگه گیرت نیارم دختر!!

𖦹-------------𖦹
پارت دوم امروز امیدوارم لذت ببرید^^
ووت و کامنت فراموش نشه♡

Iᴍ Aɴ Oᴄᴇᴀɴ˖ ࣪ ⋆🧜🏼‍♀️Where stories live. Discover now