46

414 119 95
                                    

****

وقتی لویی چشم باز کرد، متوجه شد کلِ اتاق توی رایحه‌ی هری غرق شده. جفتش خیلی آروم روی سینه‌ش خوابیده بود و فرفری‌هاش پخش و پلا بودن.

نگاهی به ساعت انداخت و دست آزادش رو روی صورتش کشید. کمی تکون خورد تا بدونِ بیدار کردنِ هری، ازجا بلند بشه اما همون موقع، سرِ هری بلند شد و چشم‌های خمارش رو بهش دوخت.

+لو؟
صدای گرفته و خوابالودش، تاثیر مستقیمی روی قلب آلفا داشت. بی‌اراده روی لب‌های ورم کرده‌ش رو بوسه‌ی سریعی زد و جواب داد: جانم؟

هری صورتش رو درهم کشید و توی سینه‌ی لویی فرو رفت.
+دهنم بو میده، چرا بوسم کردی؟
لویی کمرش رو نوازش کرد.

_حتی صورتِ نشسته‌ت هم مزه‌ی عسل میده! میخوام دوش بگیرم بیبی، میخوای یکم دیگه بخوابی؟
هری بیشتر به لویی چسبید. بدنِ آلفا حسابی گرم بود و اصلا دلش نمیخواست ازش جدا شه.

+گرمی خب... یکم دیگه بمون.
صدای بمش در تضاد بود با لحنِ ملوسش؛ چشم‌های لویی شکلِ قلب شده بود و بی‌اراده، محکم هری رو به خودش فشرد.

_فقط یکم لاو، باشه؟
چند دقیقه توی همون حالت موندن. رایحه‌ی شیرین هری، همه‌جا رو پر کرده بود و اینکه خودش متوجهش نبود، در عین عجیب بودن، بامزه بود.

بالاخره لویی ازجا بلند شد و لبه‌ی تخت نشست. همونجا شلوار و بریفش رو در آورد و بدون اینکه به هری نگاه کنه، گفت: اینا رو میذارم همینجا.
لحنش بدون منظور بود اما کاملا منظور داشت از حرکتش!

همونطور برهنه به سمت حمام رفت و خطاب به هری گفت: میتونی یکم دیگه چرت بزنی عشق.
هری خمار هووم کشید و بعد، وقتی مطمئن شد لویی وارد سرویس شده، به شلوارش چنگ زد و اون رو توی بغلش کشید.

صورتش رو توی بالش آلفا فرو برد و چشم‌هاش رو بست.
لویی برای چندین دقیقه، زیر آب سرد ایستاده بود تا شدت رایحه‌ی هری روی بدنش کم بشه.

بعد خیلی سریع خودش رو شست و بیرون اومد.
همونطور که حدس میزد، هری با بغل کردن لباسش، خوابیده بود. به سمت اتاق لباس رفت و بعد از پوشیدن تیشرت و شلوارش، سوییشرت سرمه‌ای رنگش رو روی ساعدش انداخت.

مشغول مرتب کردن موهاش جلوی آیینه بود که هری دوباره چشم باز کرد.
+لوعه؟ داری میری؟
بی‌اراده لبش رو بیرون داده بود و ناراحت‌ترین موجود دنیا به نظر میرسید.

لویی به سمتش رفت و لبه‌ی تخت نشست. سعی داشت دوباره توی رایحه‌ی هری غرق نشه.
_عشق، پدر و مادرت اومدن، باید برم به استقبالشون؛ باشه؟ برمیگردم تا باهم صبحانه بخوریم، خب؟ چیزی میل داری؟

هری همچنان لبش رو جلو داده بود. چند بار پلک زد و بعد تکیه‌ش رو از آرنجش گرفت و خودش رو بالا کشید.
+زود میای؟
لویی با اطمینان نگاهش کرد و سرتکون داد.

A Whole New World(L.S/Z.M)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt