10

61 21 0
                                    

بزار یکم تنها باشم!-

با عصبانیت گفتم و ازش دور شدم. خیره نگاهم کرد. متاسفم اما من از برادرهام بیشتر از سهون می ترسیدم.

-باشه

اروم گفت و در حالی که از رفتارم تعجب کرده بود سمت خونه رفت. سونگجه که موقعیت رو مناسب دید از بالای پشت بوم بهم اشاره کرد و سیگارش رو گوشه ای انداخت.

قلبم مثل گنجشگ توی سینه می زد و توی سرم دائم به این فکر می کردم که چه اشتباهی ازم سر زده.

درسته که حالا معشوقه سهون به حساب می اومدم اما خانوادم اونقدری روم نفوذ داشتن که هنوز ازشون حساب ببرم. هر زمان که سهون نبود زندگی مثل جهنم می شد؛ موقعیتی مثل الان که مثل طعمه قدم به دهن شیر می ذاشتم.

وارد ساختمون شدم. اونجا خونمون نبود اما توی یکی از طبقات، هانول شریکی یه کافه باز کرده بود.

کافه با اون چیزی که به ذهنتون می رسه فرق میکنه فراموش نکنید که اینجا لیولند و هیچ چیز ایده الی البته به جز سهون، وجود نداره!

کافه با میز های برگشته و بوی دود و سیگارش بهم خوش اومد گفت و من به سمت اتاقک پرسنل رفتم.

هانول به همراه پسر عموی سهون، کریس، روی صندلی های زوار در رفته نشسته و حرف می زدند. به محض ورود من سر ها به سمتم برگشت و من اب دهنم قورت دادم.

قوی باش لوهان.

کریس به محض دیدنم پوزخندی زد و هانول با اخم وحشتناکی نگاهم کرد.

-بهت چی گفته بودم لو؟

درحالی که توی چشم هاش زل زده بودم گفتم:

-هدف اول و اخرم جلب رضایت اوه سهونه.

-و تو چیکار کردی؟

نمی دونستم. مکالماتم با کای یادم اومد و یخ کردم. ممکن بود منظورشون چیز دیگه ای باشه. در اون زمان حاضر بودم مچم در حال سکس با یکی دیگه ببینن. هر چیزی جز کای!

حرف نزدن و سردرگم بودنم باعث شد تا هانول عصبی دستی توی موهاش فرو کنه و دقایقی بعد سونگجه وارد اتاق شد.

-عکس هات با کای

عکس ها رو جلوم انداخت و من خودم و کای رو در حال حرف زدن توی مکان های مختلف دیدم. همینطور بود. هر لحظه هرجا که چشم سهون رو دور می دیدم باهاش حرف می زدم.

اون دائم درمورد دنیای بیرون از اینجا برام میگفت. جایی که میتونستی شغلی به جز دلالی و کثافت کاری داشته باشی. مکانی که اونقدر شلوغ هست که کسی تورو نشناسه. ازادی ازادی ازادی

-کریس میگه شب قبل نذاشتی سهون بیاد پیشت.

برای یک لحظه حرف های کای بهم جرئت داد. «. اینجا هیچ چیز برای هیچ کدوممون نداره. برام مهم نیست بهم اعتماد داری یا نه. وقتی خودت از همه چیز خسته شی به حرف من می رسی. لیولند فقط برای کسایی اباده که ازش فرار میکنن»

BELONGWhere stories live. Discover now