چند شخصیتی!

23 6 2
                                    

_تهیونگ اگر چیزی میخوای بخرم تا  بخوری بگو ، به هر حال به فاک رفتن درد داره و الان حتما نمیتونی غذا درست کنی! هوم؟

+خفه شو جیم ، فقط لشتو جمع کن و بیا اینجا

_باش عشقمم کمرتو تکون نده تا بیام

+کثافت

گوشی رو قطع کرد و گذاشت روی دراور .

_خب دوستان ، من امروز سِت ابی روشن رو برای خودم انتخاب میکنم . ابی روشن به پوستای روشن خیلی میاد ، خب  خب خب بزار ببینم ، این خوبه یا این؟

_عااا سوجون بنظرت هودی بهم میاد؟ باشه پس اینو میپوشم ، جایی نرید تا من برم اونور لباسمو عوش کنم

یه هودی ابی با شوار همرنگش رو پوشید و دوباره رفت جلوی ایینه ... : _ ببخشید ک منتظر موندید ، من معمولا خیلی طول میکشه تا لباس بپوشمم . خب بریم سراغ ایننن ... این کرم خیلی خوبه خودم همیشه از این واسه ی بیرون رفتن استفاده میکنم . لازم نیست خیلی به صورتتون بزنید چون ... اوه خدای من شبیه روح میشید
و دنبالش خندید ...
_موهام بلند شده؟ اره میدونم ..
_ اوه واقعا ؟ بهم میاد؟ مرسی الکس سلیقه ی خوبی داری
_ این کش ابی رو میبندم  به موهام و  تمام!   زیاد مدل موی خاصی رو دوست ندارم اینطوری بهتره و میدونید ک من تقریب...

وسط صحبتاش گوشیش ک روی دراور بود زنگ خورد . تهیونگ بود ... دوباره داشت زیاده روی میکرد . رد تماس کرد و دوباره به ایینه خیره شد : _ خب بچه ها باید برم تهیونگ منتظره دوباره میبینمتون ... دوستتون دارم خدافظ !

گوشیش رو برداشت و با سرعت از در خارج شد . تا الانم وقت زیادی تلف کرده بود  ولی یک دفعه یه چیزی یادش اومد و دوباره وارد خونه شد ... به سمت یخچال رفت و یه شیر کاکائو برداشت و رفت جلوی ایینه  ی کنار در ورودی ... کار همیشگیش رو انجام داد ؛ یه چشمکی به خودش توی ایینه زد و ایرپاداش رو توی گوشش گذاشت و یه اهنگ راک خوش خراشی پلی کرد و دوباره از خونه خارج شد ...

خیلی وقت بود  که دیگه همه به این جیمین عادت کرده بودن ... جیمینی ک هر لحظه رفتارش تغییر میکرد ..


"‏از آسمان و سقفِ اتاقم عذرخواهی میکنم ، بابتِ همه‌ی شب‌هایی که به آنها خیره شدم و چیزهایی را به یاد آوردم که باید فراموش میکردم."

~Atrina

EvanescenceWhere stories live. Discover now