دروغ . ‌. .

33 7 0
                                    

"دو هفته قبل از اتفاق "

_خیلی وقت بود سکس نکرده بودیم ، حس میکنم دوباره از نو ساخته شدم
+...
_صدام بهت میرسه ؟ الو ؟ کسی خونست؟جونگکوکیی؟
+ عاه جیمین ، ول کن دیگه خستم بگیر بخواب
_ چرا حرصی میشی خب ...اصلا ،  اصلا..  کمرم درد میکنه ماساژم بده
+جیمین با یه راند  تا حالا کمردرد نگرفتی ، بگیر بخواب فردا سرم شلوغه !

هردو در سکوت چشم هاشون رو روی هم گذاشتن و بی صبرانه منتظر بودن وارد دنیای رویا و خواب عمیقی شوند ولی مثل اینکه ذهن های پرفکر و خیال قصد نداشت اونهارو به خواستشون برسونه ...

***


_من اومدم خونه !
+کجا بودی ؟
_کمپانی دیگه
+از ساعت هشت صبح تا شش بعد از ظهر؟
_اره یکم کارامون زیاد بود ، راستی تو چرا زود اومدی؟
+امروز یک شنبه ست جیمین ، روزِ تعطیل! و سوال من دقیقا اینه ک روز تعطیل توی کمپانی چیکار داشتی؟
_الان داری من رو بازخواست میکنی واقعا؟! یه سری عکس برداری و اینجور چیزا دیگه ، چته واقعا ...
+گوشیتو جواب نمیدادی
_میدونی که وقتی عکس برداری دارم نمیتونم گوشیم رو جواب بدم !
+واسه همین زنگ زدم  به منیجرت ؛ گفتم جیمین اونجاست  گفت نه ، امروز  کاری نداشتیم .
+چه توضیحی برای دروغ های این چند وقتت داری جیمینم ؟!...

لحن اروم جونگکوک بیشتر از هر داد و فریاد یا عصبانیتی جیمین رو میترسوند ...

Naabot mo na ang dulo ng mga na-publish na parte.

⏰ Huling update: Aug 18, 2023 ⏰

Idagdag ang kuwentong ito sa iyong Library para ma-notify tungkol sa mga bagong parte!

EvanescenceTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon