غرق شدن تو سیاهی :)

19 7 6
                                    

+ وای لعنت بهت مردم از خنده ...
_خب راست میگم با اون چشماش
_ گرچه معلومه خوب کارشو بلده ک الان مثل اردک راه میری
+جیمین محض رضای خدا بس کن
+ میخوام پیتزا سفارش بدم میخوری دیگه؟
...
+جیم میشنوی ؟ میگم پیتزا میخوری دیگه؟

تهیونگ بخاطر جواب ندادنش بهش چشم غره ای رفت و صورتش رو با غیض برگردوند : _ به جهنم من پیتزا میخورم تو هم بشین و به خوردنم زل بزن ...

نه اینک جیمین از قصد جواب نداده باشه ... نه ! ولی وقتی میره تو فکر دیگه نه چیزی میشنوه و نه میبینه و حس میکنه ...

***

+ جیمیناااا غذا یخ کردددد
-میگم تهیونگ
تهیونگ با سرعت بهش نگاه کرد ؛ جیمین هروقت ک حرف جدی ای داشت اسمش رو کامل میگفت ...
+هوم ...
_میگم ک ...
_تو .. تو
+ جیمین حرفت رو بزن ، چته ؟!
_تو از جئون خبر داری؟

تهیونگ تکه ی پیتزایی ک دستش بود رو پرت کرد داخل جعبه و چندتا سرفه کرد ... کم پیش میومد جیمین سراغی از جونگکوک بگیره ... خیلی کم ...

+چطور ؟ چیزی شده؟ جیمین قرصات رو میخوری دیگه؟ میدونی ک نباید ولشون کنی
_تهیونگ شده من بخوام حرف بزنم و تو بحثو به اون قرصای لعنت شده ی من نکشونی؟ اره کوفت میکنم خوبه؟ نترس واست و دردسر نمیشم !
_ میرم خونه

+حالش خوبه جیم ، حالش خیلی بهتر از توعه . . .
درضمن چرت و پرت نگو میدونی ک بیشتر از هرکسی تو این دنیا دوستت دارم رفیق هیچوقت واسم دردسر نیستی لعنتی ...

_با کسیه؟

ضربان قلب تهیونگ چندین برابر شد ... میدونست جیمین ول کن نیست ...

_ته با توعم ، با کسیه ؟ با دختر یا پسری رابطه ای داره؟

+چرا میپرسی جیم

صدای جیمین یکم بالاتر رفت و دستاش لرزش گرفت : _ میگم جواب منو بده .... اون لعنتی با کسیه یا نهه!

تهیونگ عصبی از دست این بچه بازیای جیمین و سولایی ک دیگه نباید بپرسه ... ناخود اگاه قدماش با وجود کمر دردی ک داشت ، به سمت جیمین تند کرد و تو صورتش غرید : نه جیمین ، با کسی نیست ، ولی به تو هم ربطی نداره ک اون پسر با کسی باشه یا نه ... به اندازه ی کافی زندگیش رو نابود کردی... دیگه دست از سرش بردار . سرت تو کار خودت باشه جیمین و این رو تو سرت فرو کن ک همه چیز عوض شده ... شما دیگه نامزد هم نیستید خب ؟ نیستید !!!...

جیمین کپ کرده بود ... از اینکه تهیونگ حقایق رو مثل پتک کوبیده بود تو صورتش ...

با صدای خسته و اروم و با سر پایین گفت
_راست میگی ته ... راست میگی ... من زندگی همه رو نابود کردم ولی بخدا بیشتر از همه زندگی خودم رو ... دارم غرق میشم تو سیاهی ته ... میدونی بدتر از این چیه؟ از قصد چشمام رو بستم روی حقایق و منتظرم هر دفعه یکی بهم یاد اوریش کنه . .

تهیونگ پشیمون از رفتارش با بغض گفت :
+جیمین من .. خدای من غلط کردم داداش .. ..من .. من

_پیتزا ها یخ کرد ته برو بخور . منم میرم خونه ... خداحافظ
+ جیمین صبر کن جیمین هوی جیم جیمییین
+فااااااااااک

از اول بهم گفته بود که یک گل پژمرده ست، اما من مثل احمق ها فکر کردم اگه بهش آب بدم ، برسم و بزارمش جلوی نور خورشید دوباره زنده میشه... اما اون پژمرده بود و من هر چقدر بهش آب دادم اون بیشتر و بیشتر پوسید ...

(دیالوگ قشنگیه🥲). . .

EvanescenceWhere stories live. Discover now