دَم و دستگاه زنا !

22 6 4
                                    

"یک سال و نیم قبل از اتفاق "

+18

_ااههه کوکییی عاااه فک کنم همینطوری پیش بریم نه ماه دیگه منو میبینی ک دارم از اتاق زایمان میام بیرون

+جیمینم ، تو تخمدان و دَم و دستگاه زنا رو نداری !

یک دفعه با شدت ازم کشید بیرون و شت ... دردش تا مویرگام رو زد پوکوند .

+ میگم بیا یه بچه به فرزند خوندگی قبول کنیم ؛ نظرت چیه؟

سرم رو محکم کوبوندم به بالش : _ وسط یه سکس لذت بخش بودیم و تو با شدت اون دیک لعنتیتو ازم کشیدی بیرون و داری درباره ی بچه حرف میزنی؟ فاک یو جئون جونگکوک

+اوه ... حق با توعه ، بیا ادامه بدیم . درباره بچه بعد راند سوم حرف میزنیم خوبه؟

پیشونیم رو بوسید و در حالی ک با این کارش لذت رو زیر دلم حس میکرم ، چشم غره ای رفتم :_ اوکی بچ ادامه بده

+عضوم تکون دوباره تکونی خورد و ابراز حضور کرد !... همین باعث شد وحشیانه به سمت لبای اغواگرش حمله کنم . . .

سوراخش ملتهب شده بود و صدای خواستن رو از اون تو میشنیدم !!! کنار گوشش رو بوسه ی خیسی زدم و غریدم : + بگو میخوای دوباره منو توی خودت حس کنی جیمین ، بگو منو میخوای جئون جیمین، بگو...

_عااهه..میخوام منو فتح کنی کوک تا همین الانشم زیادی لفتش دادی ... بکن توم !!!

***

جوری عمیق خوابیده بود ک احساس میکردم اگر بیدارش کنم مرتکب جرم میشم ...

جیمینیِ خوشکل من ...
هرگز نمیتونم به دور بودن از تو حتی فکر کنم موچی کوچولوی وحشی !


عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی میرد ...
می میرد زیرا نمی دانیم چگونه منبع آن را دوباره پر کنیم.... از بی بصیرتی و اشتباه و خیانت میمیرد . . .در اثر بیماری و زخم می میرد ... از خستگی ، از پژمرده شدن ، از کدر شدن می میرد . . . !

( یه پارت نیمچه اسمات یهویی)

EvanescenceWhere stories live. Discover now