White heart , Namjin version5

23 7 9
                                    

Part5

ﺗﯿﺰﯼ ﭼﺎﻗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﻭﻣﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﻮﺷﺖ ﻟﺬﯾﺬ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﺸﻘﺎﺏ کرد ﻭ ﺑﺮﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﯽ ﺍﺯﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﺮﺩ.

بعد از هر لقمه‌ای که می‌خورد، مطمئن می‌شد که سس استیک دور دهانش رو کثیف نکرده باشه، کمرش رو هر چند لحظه یک‌بار صاف می‌کرد تا قوز نکنه.

ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺑﺎ تمام ﻣﺘﺎﻧﺖ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﯽ که داره، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺴﺎﺯﻩ.

ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ رو‌به‌روش ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮐﯿﻢ نامجون، ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺲ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺑﺎ کسی ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ انگلیس ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ؛ پس ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﺑﺎﺷﻪ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻥ ﻟﻘﻤﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎل ﮐﻨﺎﺭ ﻟﺐﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ. ﻧﮕﺎﻩ ﺭﯾﺰﯼ ﺑﻪ نامجون ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﮐﺮﺩ.

ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ قهوه‌ای ﺭﻧﮓ ﻭ ﺟﻠﯿﻘﻪ ﻫﻢ رنگش ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻣﺜﻞ ﺷﻮﮔﺮ ﺩﺩﯼﻫﺎﯼ ﺟﺬﺍﺏ شده بود، ﺍﻭﻥ ﮐﺮﻭﺍﺕ کرمی ﻭ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﻭﺭﻩ ۱۹۸۰ انگلیس ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻣﯽﺩﺍﺩ، ﯾﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ لخت و مشکی رنگ و ﺑﻪ ﻫﻢ ریخته‌اش که پیشونیش رو پوشنده بود.

ﺩﺭ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺕ، ﻫﺮ کسی ﮐﻪ نامجون ﺭﻭ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺍﺯ یک ﻓﯿﻠﻢ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﺑﺎ ﮊﺍﻧﺮ ﺍﻧﮕﺴﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ.

ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ‌ﺩﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ سر صحنه‌ی قتل ملاقات کرده بود، فرق داشت.

توی ذهنش نگاه سیاه و تاریک اون شب رو که دیده بود با نامجون مقایسه کرد.

اون شب از چشم‌های وحشی غریبه وزش باد سردی رو حس می‌کرد که تا مغز استخوانش نفوذ می‌کرد!
اما نگاه خنثی و گاهی مهربان نامجون، نمی‌تونست با اون چشم‌ها قابل مقایسه باشه!

ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﺮﻓﻪ نامجون ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ با ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻧﺎﺁﺭﻭﻡ ﺑﻪ مرد رو‌به‌روشﮐﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻼﯾﻤﯽ ﺭﻭی ﻟﺐﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ. ﭼﺸﻢﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭼﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﻥ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺯﺩ. نباید انقدر ضایع بهش نگاه می‌کرد.

طوری ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺮﺩ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﻭ خواستنیش ﺭﻭ ﺑﺒﻠﻌﻪ، ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺳﺮ ﻟﻌﻨﺘﯿﺶ می‌گذشت؟

"ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﺮﻩﮐﻨﻨﺪه‌ام، ﻧﻪ؟"

ﺑﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽﮐﻪ نامجون ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺑﻬﺶ ﺯﻝ ﺯﺩ.

ﺧﺐ، ﻗﻄﻌﺎً ﺍﻭﻥ جزء ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ سوکجین ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ خاصش ﺭﻭ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﯽﭘﺮﻭﺍ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩ.

White heart / Namjin versionOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz