White heart / Namjin Version18

25 5 4
                                    

Part18

از ماشین پیاده شد و تک دکمه‌ی کت سرمه‌ای رنگش رو باز کرد تا قدم‌های پر صلابتش‌ رو برداره و سمت خونه ویلایی رو‌به‌روش بره.

خونه سفید رنگ بزرگ با حیاطی وسیع، حیاطی که می‌شد کار‌های زیادی توش انجام داد.

توجهش به ماشین مشکی‌ رنگی که جلوی در پارک شده بود جلب شد؛ قطعاً موسیو چارل تارگر، مشاوره املاکی با نام فرانسوی زود‌تر از خودش به محل قرار رسیده.

مردی فرانسوی متولد ۱۹۹۳، از خانواده‌ی سرشناس و تک فرزند طرد شده‌ی خانواده‌‌اش بخاطر خیانت به همسرش!

البته که خیانت به همسرش فقط پوسته ظاهری
کثافتی بود که مرد به بار آورده بود.

جلو رفت و با هول دادن در آهنی و باز حیاط وارد خونه شد، از پله‌های مرمر‌ سیاهش بالا رفت و در به همون رنگ رو زد.

پوزخندی زد و دست‌هاش رو پشت سرش قفل کرد، هیچچیز براش لذ‌تبخش‌تر از دیدار و هم‌صحبتی با هدف‌هاش نبود.

دیدن اون حال و لبخند کثیفشون، مثل فرصتی بود که به زندگی بی‌ارزششون می‌داد. اجازه می‌داد تا فکر کنند همه اطرافیانشون انقدر احمق هستند که پوستِ میشی که روی خودشون کشیدن رو باور کنند؛  فارق از گرگ واقعی که زیر اون پوست پنهان کردند.

بعد از گذشت چند لحظه در باز و نگاهش به چشم‌های ریز آبی ‌رنگی قفل شد. سعی کرد لبخندی روی لب‌هاش بنشونه تا از چهره‌اش مشخص نشه چقدر از دیدن مردی به منفوری اون حالش بهم خورده.

مو‌های بلوند و بلندش که آزادانه روی شونه‌های پهنش ریخته بود و پوست سفیدش، داد میزد که یک اروپایی اصیله.

شاید قدش یک کم از نامجون بلند‌تر بود، اما اونی که هنوزم از نظر اندامی درشت‌تره و به شکل مشهودی به چشم میاد، ابلیس بود.

مرد با نگاهی که ازش حیله‌گری چکه می‌کرد از جلوی در کنار رفت و دستش رو سمت نامجون دراز کرد تا بهش خوش‌آمد بگه.

صدای رسا و زیبایی داشت، حتی اون لحجه‌ی عجیبش که سعی می‌کرد کره‌ای صحبت بکنه، اما آغشته به فرانسوی بود هم شیرینش می‌کرد.

اما هرمس قرار بود تحت تاثیرقرار بگیره؟ قطعاً نه!
"سلام آقای کیم، روزتون بخیر."

نامجون متقابلاً دستش رو جلو برد و دست گرم مرد که در تضاد با سرمای خودش بود رو بین انگشت‌هاش فشرد و آرزوی کرد کاش گردنش بجای دستش بود.
"سلام آقای تارگر، خیلی معطل شدید؟"

مرد بعد از ورود نامجون به خونه‌ی خالی لبخندی زد و در رو بست. سعی می‌کرد با چرب زبونی مشتری جدیدش رو که به ظاهرش می‌خورد پولدار باشه رو خام خودش بکنه؛ غافل از اینکه پادشاه تمام فریب‌کاری‌ها جلوش ایستاده بود.

White heart / Namjin versionWhere stories live. Discover now