«اکواریوم ارواح»

30 6 4
                                    

در اتاق رو با خشم و تندی باز میکنه ، قیافه عصبی رئیسش اون لحظه ذره ای اهمیت نداشت ، برای جونگین همه چیز جوری پیش رفت که حدس میزد اما اون فقط یه فرض محال بود و اونا هیچ فرصتی بهش برای جبران ندادن ، به میز نزدیک شد و مردی که روی مبل نشسته بود چهره چروکیده اش رو جوری توهم کشید تا بهش نشون بده میون حرف مهمی مزاحم اونا شده اما جونگین بی توجه به همه چیز دست به سینه به رئیسش خیره بود.

_ جونگین بهتره اروم اروم دست از این عشق یک طرفه ات با کارت برداری و بری پی زندگیت

مرد حاضر در اتاق با عذرخواهی ساده بیرون میره و نگاه اتیشی به جونگین میندازه ، کسی که اگر کارد بهش میزدی خون ازش بیرون نمیومد و توهین و رفتارهاش باعث شد رئیسش از جاش بلند شه:"خیلی خب حرف بزن"

_ من قبول کردم به خاطر این که قصد نداشتی پرونده به اون بزرگی رو توی اولویتت قرار بدی از کار بکشم کنار تا صلاحیتم از انجام تحقیقات رو بگیری اما درک نمیکنم دیگه تا این حد خونسرد بودن دلیلش چیه؟

رئیس یون قهوه دوم اون روزش رو به لباش نزدیک کرد و به خشکی جواب داد:"این مسائل به تو نیومده ، فعلا از پرونده برکناری اگرنمیخوای حقوق و بیمه ات هم قطع شه بیشتر از این عصبیم نکن

_ لطفا با چیزهایی بترسونم که ارزش دارن

_ میدونم که اون پرونده مهمی هست ، اما تمام توجهات رو به خودش گرفته بود ، اونم درست وسط انتخابات ریاست جمهوری

_ پس میخوای بگی الان دیگه سگ اونایی؟

فنجون رو با شدت روی میز گذاشت و بهش غرید:"تو فکر میکنی من چقدر اینجا اختیار دارم ، نمیدونم میخوان چیکار کنن ، فقط به من دستور دادن این پرونده بیشتر از این جلو نره تا وقتی که اونا بخوان"

سمت پنجره عریض اتاق میره و ادامه میده:"لابد میخوان به نفع انتخاباتشون استفاده اش کنن و خدا میدونه و تا اون موقع اون قاتل روانی چند نفر دیگه رو میکشه"

دوباره سمت رئیسش یورش میبره:"خانواده های داغدیده این پرونده روز به روز دارن اعتراض میکنن ، اونا هیچ حقی ندارن ؟ اونا نباید ارامش ببینن ؟ "

مرد پیر روی صندلی چرم و بلندش میشینه و و اه بلند از خستگی و کسلی میکشه ، جونگین میدونست اون هرچقدرم دربرابر ارشد هاش شجاع و زبون دار باشه بازهم خیلی وقتا نمیتونه بیشتر از اون پاشو از گلیمش دراز کنه اما اون عصبی بود ، از کسی که پشت گناهش پنهون شده بود و به خاطر بسته بودن دستهاش خیلی بیشتر از همیشه ازش عقب افتاده بود:"خودم تنهایی این پرونده رو حل میکنم"

◟PANACEA◝Where stories live. Discover now