«تنها وجود »

33 6 3
                                    

همیشه با اون مایع گرم و سیاه رنگ و تلخ به پیشواز صبح هاش میرفت ، کوله باری از کتاب های تازه مطالعه شده ای که توی اون مدت خونده بود بیشتر از زیبا بودن اعصابش روبهم میریخت که چرا و چطوری اونقدر از کارش دور موند که حالا به سرگرم کردن خودش رو آورده ، قاتل مزدوری که ماه ها بود دنبالش هستن مدت طولانی میشه خاموش و ساکت بود و قتل یا سلاخی جدیدی به راه ننداخته بود. اما شاید روش کارش رو عوض کرده بود و جونگین با دونستن هزاران احتمال قهوه صبحگاهی توی دست هاش تلخ تر از همیشه بهش مزه داد. بعد از کمپین ها و تبلیغات مختلف ، انتخابات نزدیک بود ، برای پیگیری کارهای اداره در جهت پیدا کردن اون قاتل فقط به یه جواب رسیده بود«کاراگاه اوه پرونده رو پیگیری میکنه».

امکان نداشت پیدا کردن کسی مثل اون قاتل انقدر بی سر صدا پیش بره که حتی یه مورچه هم توی اون اداره از موضوع نااگاه باشه ، اونا برای بردن اون انتخابات برنامه دیگه ای توی سرشون داشتن تا استفاده از یه قاتل واقعی که رعب وحشتی تو تن تمام کشور انداخته بود. موبایلش در حالت ویبره شروع به زنگ زدن کرد و بی درنگ اونو جواب داد ، برادرش که درگیر پرونده های قدیمی بود اما کمابیش اونو از هر اطلاعاتی که به دست می اورد مطلع میکرد پشت گوشی با صدای لرزونی گفت:''هیون یه گزارش عجیب دستمون رسیده که طبق گفته یکی از شاهدین ممکنه به اون پرونده ربط داشته باشه''

با صدای گرفته صبحگاهیش اخمون پرسید:''میخوای بگی یه مظنون پیدا شده؟''

هیونجین بعد از مکث کوتاه ، ساده جواب داد:''بهتره خودت بری ببینی ، یکی از مامورهارو با حکم سمت خونه ات میفرستم'' بعد از قطع کردن موبایلش تلویزیون اخبار کوتاه وفوری صبحگاهی رو پخش کرد که با شنیدنش گوشهاش سوت کشید و با پوزخندی به ادم شناسی حرفه ایش صدای اونو بلند کرد:

''به گفته گزارشگر ما قاتلی که پشت پرونده قتل های سریالی که قربانیان اون در حالی که با  اعضای بدن گمشده در اطراف شهر پیدا شدن دستگیر شده ، مامور ویژه این پرونده کاراگاه اوه سهون معتقده خدمات و توجه ویژه کاندیدای دوم ریاست جمهوری هان جونگ ایل در تسریع روند تحقیقات کمک شایانی بوده''

* * *

بعد از پیاده شدن از ماشین با  دیدن امبولانسی که انگار دقیق نمیدونست باید چیکار کنه ازدحام عجیب اون جمعیت حواسش رو پرت کرد ، بوی عجیبی تمام اون محله و خصوصا نزدیک محل حادثه که هنوزهم دقیق اطلاعاتش رو نمیدونست پیچیده بود.

زن مسنی درحال گزارش دادن بود و جونگین با اخم کنجکاوی ثانیه ای به حرفهاش گوش داد:''مدت طولانیه این بو این قسمت محله میاد اما ما همه فکر میکردیم به خاطر فاضلاب باشه چون قبلا قرار بود این زمین خریداری شه و هیچ تعمیراتی روش انجام نشد''

◟PANACEA◝Where stories live. Discover now