𝖢𝗁𝟣𝟣 - 𝖨 𝗅𝗈𝗌𝗍 𝖺 𝖿𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽

73 19 2
                                    

- سئول می سال ۲۰۲۰

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

- سئول می سال ۲۰۲۰

بکهیون وارد اداره پلیس شد و همزمان با ورودش ییفانی رو دید که جعبه به دست داشت از اتاقش خارج میشد. ییفان داشت می‌رفت..!؟

با فکر کردن به این موضوع، فشرده شدن قلبش رو حس کرد. نمیتونست با رفتن ییفان کنار بیاد. نه زمانی که اون دوتا تقریباً بهترین دوست همدیگه حساب میشدن.

_ ییفان؟ داری میری؟

ییفان خنده معذبی کرد و لبش رو جوید. نگاهش رو به برچسب سفید رنگ روی جعبه دوخت و با صدای گرفته ای بکهیون رو مخاطب قرار داد.

_ آره... مادرم مریضه... دارم یه مدتی میرم چین...

_ اوه...

لب‌های بکهیون بعد از شنیدن جمله ییفان به شکل دایره ای جمع شدن.

_ حالش که بهتر بشه برمی‌گردی..!؟

_ مطمئن نیستم... شاید همونجا بمونم... دلیلی برای اینجا بودن ندارم.

بعد از این حرف، ییفان لبخند تلخی زد و سرش رو بالا آورد و به بکهیون خیره شد.

بکهیون، ییفان رو می‌شناخت. میدونست که ییفان آدمی نیست که بخواد احساساتش رو به سادگی بروز بده. اون مرد سرسختی بود. تو نگاه اول بی احساس و بی روح به نظر می‌رسید اما قلب مهربونی داشت که در خفا به دیگران محبت میکرد. با این وجود بکهیون حاضر بود قسم بخوره نگاهی که توی چشم‌های ییفان دیده صادقانه ترین چیزی بود که میتونست ازش ببینه. نگاهی پر از احساس قدردانی. نگاهی سرشار از عشق.

_ ممنونم بکهیون... برای این مدت... تو خیلی کمکم کردی...

بکهیون سرش رو پایین انداخت تا جلوی سقوط اشک‌هاش رو بگیره...

_ تو داری میری... کایم که رفته... الان... الان من خیلی تنها تر شدم...

کریس جعبهٔ توی دستش رو روی زمین گذاشت و بعد بکهیون رو در آغوش گرفت. دروغ بود اگه می‌گفت تو این مدت به کارآگاهِ مو آبیِ پر جنب و جوشِ اداره پلیس مرکزی سئول وابسته نشده. بکهیونی که برخلاف بقیه همکاراش از همون روز اول به جای نژاد پرستی کردن، بهش هات چاکلت تعارف کرده بود.

𝖲𝗆𝗂𝗅𝖾 𝗈𝖿 𝗍𝗁𝖾 𝖽𝖾𝖺𝖽 | 𝖪𝖺𝗂𝗁𝗎𝗇Where stories live. Discover now