10. دربی

29 3 0
                                    

بالاخره به سایه بون اخر ، که لوکاس گفته بود باید برم، میرسم. و در کمال تعجب، با صندلی های خالی مواجه میشم. هیچ کس اونجا نیست... و این خیلی عجیبه.

    به امید اینکه شاید فقط نفر اول رسیدم و اشتباهی نیومدم، یه کم اونجا میشینم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به امید اینکه شاید فقط نفر اول رسیدم و اشتباهی نیومدم، یه کم اونجا میشینم. ولی بعد از چند دقیقه، هنوزم هیچ کس نیومده و تقریبا مطمئن میشم یه جای کارم می لنگه.

از جام بلند میشم و دنبال یه نفر میگردم تا شاید بتونم آدرسی چیزی ازش بپرسم.

یه خانومه رو پیدا میکنم و میرم سمتش. "ببخشید!"

خانومه روشو برمیگردونه سمت من. "بله؟"

"شما میدونین محل نشستن..." بگم محل نشستن کی اخه. بانوهای درباری؟ داوطلب های ازدواج با پرنس؟ بیشتر شبیه یه جوک عه.

"شما میدونین اینجا محل نشستن کیه؟" و به صندلی های خالی ای که اولش رفته بودم اشاره میکنم.

خانومه یه جوری نگاهم میکنه انگار عقلمو از دست دادم. "باید بدونم؟"

راستش جوابش خیلی منطقی بود. تا بیشتر از این خودمو یه احمق جلوه ندادم، میگم: "اها... خیلی ممنون."

و سریع راهمو میکشم و میرم. هر چند هنوزم نگاه گیج خانومه رو، روم حس میکنم.

یه کم جلوتر، یه اقای کت شلواری وایساده که قیافه و استایلش شبیه مسئول های برگزاری مسابقه ست. ته دلم یه کم امیدوار میشم و میرم سمتش.

"سلام... شما از... مسئولین اینجایین؟"

اقاعه لبخند میزنه. "بله خانم. در خدمتم‌."

با این حرفش یه نفس راحت میکشم. بالاخره نجات پیدا کردم. "ببخشید... میدونم خیلی سوالم مسخره به نظر میاد، ولی میدونین جای نشستن... بانو های درباری کجاست؟"

اقا عه یه دست توی ریش هاش میکشه و فکر میکنه. در نهایت میگه: "نه راستش... نمیدونم."

اه میکشم. "که اینطور..." و دوباره به امید اینکه یه ادم اشنا پیدا کنم، راه میفتم.

اروم اروم پیش میرم تا به یکی از اصطبل ها میرسم. اولش فکر میکنم شاید بهتره در بزنم، ولی بعد پشیمون میشم. اخه کی واسه رفتن به طویله در میزنه؟

The Royal Romance عشق سلطنتی فارسیWhere stories live. Discover now