11. شرط ببندیم؟

75 5 4
                                    

بعد از کلی چک و چونه زدن با بادیگارد های لیام و البته پا در میونی دریک، منو راه میدن داخل و دریک هم میره برامون نوشیدنی بیاره.

وارد محوطه وی ای پی میشم. از پایین که بادیگاردا وایسادن، پله میخوره و به یه محوطه باز با ویو کامل و دقیقی از زمین مسابقه میرسه. لیام، در حالی که پشتش به منه، به نرده های لبه تکیه زده و داره زمین مسابقه رو نگاه میکنه.

اروم اروم از پشت سرش میرم و دستمو میزارم روی چشماش. اولش جا میخوره و خشکش میزنه، ولی بعد هوم میکنه و میگه: "تو باستین نیستی... وگرنه از سورپرایز کردن خوشت نمیومد. دریک هم نیستی... دریک هیچ وقت از این کارا نمیکنه."

یکم مکث میکنه و ادامه میده. "فقط یه نفر رو میشناسم که میتونه وسط یه مراسم سلطنتی منو پیدا کنه و با اینکه بر خلاف قوانین عه بیاد پیشم... آنیا."

دستمو از روی چشماش برمیدارم و پوزخند میزنم. "انقدر قابل پیش بینی شدم؟"

میخنده. "فکر کنم زیادی غیر قابل پیش بینی بودن هم یه نوع قابل پیش بینی شدن عه. چطوری اومدی اینجا؟"

شونه هامو میندازم بالا. "من راه های خودمو دارم."

با نگاهی که حس میکنم زیر و روی زندگیمو میبینه، میگه: "هوم... راهت احیانا شامل دریک نمیشه؟"

از اینکه انقدر زود اینو میفهمه، یه کم خجالت میکشم. "شاید؟"

بازم میخنده. "حدس میزدم. شما دو نفر، قانون شکن ترین ادمایی هستین که میشناسم."

"اوه خواهشا من و دریک رو با هم جمع نبند."

هنوز حرفه کامل از دهنم در نیومده، که صدای دریک از پشت سرم میگه: "عه؟ اونوقت چرا؟"

و نوشیدنی به دست وارد میشه.

برمیگردم و به دریک، که انقدر بی سر و صدا اومد که صدای پاهاشو نشنیدم، نگاه میکنم. "فکر کنم خودت بهتر بدونی، آقای..."

واسه اولین بار متوجه میشم که بر عکس بقیه، فامیلی دریک رو نمیدونم. که البته لیام حرفمو کامل میکنه: "کانِر."

به نشونه تشکر برای لیام سر تکون میدم و دوباره رو به دریک میگم: "فکر کنم خودت بهتر بدونی، آقای کانر."

دریک ابروهاشو میندازه بالا و پیشونیش از فکر میره توی هم. "چیو بهتر میدونم؟"

باورم نمیشه جلوی لیام داره تظاهر میکنه هیچ اتفاقی نیفتاده. چیو بهتر میدونی؟ اوه! اینکه من، برعکس تو، یه عوضی نیستم که بعد از اینکه یه نفر رو از له شدن زیر سم های یه اسب نجات دادم، بگم بیشتر نگرانه اسبه بودم. یا اینکه با وجود اشرافی نبودن خودم، با یه آدم غیر اشرافی دیگه جوری رفتار کنم که انگار اون طرف اضافیه.

The Royal Romance عشق سلطنتی فارسیWhere stories live. Discover now