Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ

02] E

سهون خمیازه ای کشید و به ساعت مچیش که ۶:۱۵ رو نشون میداد نگاهی انداخت : باورم نمیشه این ساعت از صبح بیدارم

+ تا آخر هفته قراره برگردم استرالیا و خانوادم کلی قراره ازم توقع داشته باشن . نمیتونم دست خالی برگردم که !

× حق با سهونه لعنتی هنوز مردم برای رفتن سرکارم بیرون نیومدن

راب با خستگی گفت و چشمهاش رو مالید .

+ شیفت تو از ساعت ۹ شروع میشه و من بهت برای بخشی از خریدم نیاز دارم . پس دهنتو ببند و چشمات رو باز کن

- حالا چی میخوای بخری ؟ منظورم اینه که ۴۵ دقیقه به ۷ مارو کشوندی بیرون که چی برای خانوادت تهیه کنی ؟

سهون پرسید و مگی ابرویی بالا انداخت : نمیدونم‌. برای همین شمارو اوردم

× وایسا ببینم چی ؟؟

راب طوری که انگار خواب از سرش پریده باشه سمت دختر بلوند برگشت : تو حتی نمیدونی میخوای چیکار کنی و مارو کشوندی بیرون‌ ؟

+ راب تو قطعا اینجایی که بهم پیشنهاد بدی اگه میدونستم میخوام چی بخرم احتیاجی به تایید تو نداشتم

× چرا از سهون نمیپرسی ؟ مطمئنم اینقدری دوست داره که جیبتو با پیشنهاد خرید استایل جدید هری استایلز و لباس جدیدش از برند گوچی خالی نکنه

- میبینی راب ؟ حتی اگ دهن من بسته باشه تو بازم همه چیو به پسرای مورد علاقم ربط میدی

× باور کن تقصیر من نیست که تا میبینمت یادشون میوفتم یه وقتایی حس میکنم تو بوی واندی میدی

سهون بی توجه به هزیون گفتن راب سمت مگی برگشت : واقعا مجبور بودیم اونم بیاریم ؟ شبیه روانیا بنظر میرسه

+ هنوز تا مرکز خرید اولی ک مد نظرمه کمی راه مونده بزار حداقل یکم داخلشو بگردیم اگه چیزی نبود میفرستیمش خونه

- تو واقعا یه جلادی مگ ؛ ساعت ۶ اومدی دنبالمون داری پیاده میبریمون سمت مرکز خریدت و میگی یه دور بزنیم بعد اون بره خونه ؟ اون ۹ باید سرکار باشه وقتی برای استراحت دوباره نداره به علاوه مطمئنم دور اولت تو مرکز خرید تا ساعت ۱۱ قراره طول بکشه .

+ با وجود اینکه تازه از خواب بیدار شدی خیلی حرف میزنی سهون

- باید دیشب بلاکت میکردم

× کی میرسیم ؟

-------------------------------------------

سهون کمرش رو به حالت دراماتیکی گرفت و کمی خم شد : نمیشه یکم استراحت کنیم ؟

مگی هوفی کشید و سمت پسر درمونده برگشت : همش ۲ ساعت از وقتی که راب برگشته گذشته و تو داری جا میزنی ؟ بیخیال ما هنوز چیز زیادی نخریدیم