07] O

61 19 0
                                    


سهون مضطرب روی صندلی نشست و به مرد خیره شده به عکس ها نگاه کرد . خوشش اومده بود یا میخواست کلا بیرونش کنه ؟

مرد چیزی نمی گفت و فقط با سرعتی به شدت آهسته عکس های توی دستش رو ورق میزد .

کاش حداقل کمی آب روی میز بود تا میتونست ازش بنوشه ؛ سهون بهش فکر کرد و لب پایینش رو توی دهنش کشید. میخواستن زجر کشش کنن؟؟

مرد بالاخره عکس ها رو روی میز گذاشت و سهون احساس می کرد حتی حالا که مرد بهش نگاه میکنه اضطراب کمتری داره

- کارتون خوبه آقای اوه

مرد به سادگی گفت و سهون میدونست همین کافیه . نامحسوس نفسش رو از بینیش بیرون داد و به صندلیش تکیه زد .

منتظر یه تعریف جانانه یا پیشنهاد بزرگ نبود ؛ میدونست حتی اگه عاشق کارش شده باشن سعی میکنن با تعریفی معمولی و واکنشی نرمال مانع از شکل گیری اعتماد به نفس بیش از حد عکاس بشن تا بتونن شرایط رو توی حالت متعادلی نگه دارن .

به عنوان کسی که مدت زیادی با شرکت های مختلفی کار کرده یجورایی با این چیزا آشنا محسوب میشد

+ نظر لطفتونه آقای جونز

با لحن نرمی گفت و متوجه بالا رفتن یکی از گوشه های لب مرد میانسال شد

- پروژه ای که براش ازتون تست گرفتیم مربوط به یک مدل نسبتا تازه کاره . خانوم کین با وجود اینکه کمتر از یک ساله پا به عرصه مدلینگ گذاشتن خوب درخشیدن ولی با این حال قوانین کمی ما رو محدود میکنن ..

سهون با پلک ارومی صحبت های مرد رو تایید کرد و جونز با بلند شدن از صندلی به سمت صندلی کنار پسر حرکت کرد

- نه میتونیم از عکاس های حرفه ایمون استفاده کنیم و نه میتونیم این رو دست هر عکاس تازه کاری بسپاریم . تصمیم ما تشکیل یه تیم سه نفره از عکاس های با مهارته و من تصمیم گرفتم شما رو توی این تیم بزارم . با کار گروهی مشکلی ندارین ؟

جونز با ارامش پرسید و سهون احساس کرد لحن مرد ناخوداگاه ذهن خودش رو هم اروم تر کرده .

+ مشکلی نیست ، قبلا سابقه کار گروهی دارم

جونز سری تکون داد و به پشتی صندلی تکیه زد . سهون میدونست بخاطر سن نسبتا بالاش‌ و بدن کمی تپلش احتمالا زود خسته میشه

- پس من قرارداد رو براتون تنظیم می کنم . به احتمال زیاد از هفته بعد کارتون شروع بشه و برای چند روز آینده شما رو با دو نفر دیگه آشنا میکنم . مشکلی وجود نداره ؟

سهون احساس راحتی میکرد و واقعا از این موضوع که مرد مرتبا نظرش رو می پرسید خوشش میومد . احساس می کرد بیشتر از همیشه مورد احترام واقع شده و این حس دلپذیر و شیرینی بود

Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWo Geschichten leben. Entdecke jetzt