10] H

76 20 3
                                    

هودیش رو جلوی آینه مرتب کرد و هوفی کشید . مطمئن نبود استایلش برای یه دیت خوبه یا نه ولی بعد از یک هفته فکر بهش به این نتیجه رسید که بهترین گزینه "مثل همیشه" بودنه

هودی سفید ساده بلندش It Is What It Is قرمزی داشت و سهون از ترکیبش با شلوار مشکی اسکینیش خوشش میومد .

موهاش رو برعکس همیشه به بالا حالت داد و درباره چند تاری که با لجبازی ولی به قشنگی روی صورتش ریختن کاری نکرد . بهرحال خوب شده بود !

تصمیم گرفت کوله مشکی ساده ای برداره و وقتی احساس کرد زیادی ساده ست ، پنج پیکسل قرمز از کوله ی‌ دیگش قرض گرفت تا حداقل از نظر تم رنگی باهم بسازن

عطرش رو برداشت و بعد از زدن همون مقدار کم همیشگی خواست پایینش بزاره که دستش روی هوا خشک شد . بیشتر میزد بهتر نبود ؟

خیره به عطر لبهاش رو در هم چید و سعی کرد ذهنش رو برای تصمیم گیری مرتب کنه که با زنگ خوردن گوشیش به بیرون از افکارش پرت شد . کای ؟

- بله ؟
+ سلام . راه افتادی ؟

کای پرسید و با توجه به صدای اطرافش سهون حدس زد اونم هنوز توی خیابونه

- نه ولی چند دقیقه دیگه از خونه بیرون میزنم . تو چی ؟
+ صبر کن تا برسم . دارم میام دنبالت ..
- چی ؟!

سهون با ابروهای بالا رفته پرسید و فهمید سرعت تغییر صدای اطراف کای بخاطر سرعت موتورشه !

+ بعدا درباره ش صحبت میکنیم ولی بهم بگو هنوز یه تاکسی انلاین نگرفتی
- نگرفتم . داری روی موتور با تلفن صحبت میکنی ؟؟؟

سهون با حرص پرسید و صدای حق به جانب کای باعث شد بخواد با مشت بزنه توی شکمش

+ ایرپاد توی گوشم و کلاه سرمه. اتفاقی نمیوفته
- مگه مشکل قوانین دست گرفتن تلفن همراهه ؟ اون حواستو پرت میکنه وقتی رسیدی حرف میزنیم . قطعش کن !

سهون با صدای کمی بلندی گفت و کای فقط خندید : میخوای بگی حواسم وقتی تو پشت سرم نشستی و حرف میزنی پرت نمیشه ولی وقتی اینجا نیستی و پشت تلفنی چرا ؟

- تا ۵ ثانیه دیگه قطع میکنم ! یک .. دو ... سه ... چه‍..

سهون بی توجه به پسر گفت و کای در طول سه شماره اول صرفا خندید : دیدمت صحبت میکنیم . فعلا

و قبل از دادن فرصتی به سهون برای واکنش قطع کرد . پسر سفید تر هوفی کشید و گوشیش رو داخل کوله ش هل داد . بدون اتلاف وقت بیشتر برای تصمیم گیری مقدار بیشتری عطر زد و کمی دور اتاق آهسته راه رفت تا تندی بوی اولیه ش بره .

دسته کلیدش رو قبل از اینکه دوباره فراموش کنه داخل جیب کناری کوله ش انداخت و دوباره چک کرد تا چیزی رو از قلم ننداخته باشه. تصمیم گرفت یه بطری کوچولو آب هم برداره که قبل از رسیدنش به اشپزخونه صدای زنگ آیفون رو شنید . رسید ؟

Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang