11] E

70 19 12
                                    

سهون خمیازه ای کشید و امیلی بالای میزش رفت : حداقل یه چیزی سفارش بده نیم ساعته اینجایی

دختر زیر لبی گفت و سهون چشمی چرخوند : همونطور که دفعه قبل گفتم فقط اومدم دنبال کای چون قرار بود باهم بیرون بریم . چرا اینقد طولش میدن؟

شاکی پرسید و امیلی کمی سمت سهون خم شد تا صداش به میز های دیگه نرسه : منم ده دقیقه پیش گفتم امروز باریستای دوم مرخصه و کار راب خیلی زیاده . کای داره سعی میکنه کنار کار خودش کمکش کنه

سهون نفس عمیقی کشید و ناامید پلکی زد : بگو برام یه بابل تی بیاره . خودش درست کنه و خودشم بیاره !

با حرص نامحسوسی گفت و امیلی اروم خندید : نگران نباش پسر ، شیفت دوم نزدیکه و بزودی باریستای بعدی میاد

سهون دستش رو به معنای برو بابا تکون داد و امیلی با لبخند ناشی از خنده ی لحظاتی قبلش میز رو ترک کرد .

سهون نمی فهمید ، اگه کای کنار کار خودش به راب کمک میرسوند پس چرا هون هنوز نتونسته طی این نیم ساعتی که روی صندلی جا خوش کرده بود دوست پسرش رو بین میزها ببینه ؟ فقط امیلی بود و امیلی و امیلی !

گوشیش رو در آورد و تصمیم گرفت پارت جدید فیکشن عزیزش رو بخونه . درواقع دیشب آپ شده بود و سهون با وجود اینکه براش زیادی مشتاق بود تماس ناگهانی دوست پسر جدیدش رو به روتین همیشگیش ترجیح داد

پارت های -از نظر سهون- هیجان انگیز رسیده و پسر شرقی مشتاق بود ببینه لویی با وجود خط قرمز و محدودیت هایی که برای خودش داره برای پیشنهاد به هری قدمی برمیداره یا نه

هری دوست داشتنی ، مهربون و ساده بود و هون واقعا شخصیتش رو تحسین میکرد . اگرچه روابط هری توی افراد زیادی خلاصه نمی شد و هون دوست داشت به نویسنده پیشنهاد وارد کردن یه شخصیت موقت رو بده .

کسی که کمی به هری نزدیک بشه و حسادت لویی رو برانگیزه . کلیشه ای و قابل پیش بینی ولی همچنان هیجان انگیز! هون واضحا جلوی‌ کسی بهش اقرار نمی کرد ولی خب ته دلش میدونست از همچین کلیشه ای خوشش میاد . مثل آغوش زیر بارون؟

اگرچه ته ذهنش معتقد بود شاید کمی ناراحت کننده باشه . اینکه اگه اون شخصیت نبود لویی قدمی برای پیشنهاد به هری بر نمی داشت و شاید شرایطشون روی همین حالت تا مدت زیادی میموند .

حضور یک شخصیت ناگهانی و احساس ترس لویی میتونست این معنی رو بده که لویی ته ذهنش هری رو داره و همین براش کافیه و البته که این ممکنه به شخصیت هری اسیب بزنه . اومدن شخص جدید فقط عطش دوباره فتح رو درون لویی به وجود میاورد و هون هر چی بهش فکر میکرد می فهمید اشتباه تره

خوشحال بود که این پیشنهاد رو به نویسنده نداده . لویی باید تصمیمش رو میگرفت و سعی میکرد تغییر کنه و اون موقع شاید حضور اون شخصیت جدید باحال باشه . یا اینکه داخل رابطه بودن و کاراکتر جدید باعث پیشرفت رابطشون به لول های جدید تری میشد . اگرچه از نظر سهون اگه اون شخصیت وقتی میومد که لویی همچنان از احساسش به هری خبر نداشت و این حسادت باعث میشد به فکر بیوفته هم ایده خوبی بود

Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now