06] N

70 20 0
                                    

راب درب اتاق رو سریع باز کرد و باعث شد کای هینی بکشه : ترسیدم !

+ اوه معذرت میخوام .. فکر نکردم شاید داری لباستو عوض میکنی

راب با خجالت کمرنگی توی لحنش گفت و کای دستش رو تکون داد : مهم نیست ، پوشیده بودمش . چیزی شده ؟

+ خب سهون نزدیک یه هفته ست منتظر جواب اون پروژه آزمایشی مونده و دیشب وقتی عکسبرداری اون پروژه یک ماهه رو بالاخره تموم کرد و رسید خونه خب .. فهمیده که قبول شده

راب توضیح داد و کای لبخند عمیق و بزرگی زد : این خیلی خوبه ! خوشحالم که موفق شده

راب روی نیمکت کنار پسر نشست و آه خسته ای کشید

+ از وایسادن زیاد واقعا خوشم نمیاد ، چرا یه شغل کارمندی انتخاب نکردم ؟ بهرحال آره منم براش خوشحالم ولی اون دیگه خیلی خوشحاله . شب دعوتمون کرده خونه ش و خب ازم خواست به توهم بگم بیای

- عا .. چرا خودش بهم زنگ نزد ؟

کای با خوشرویی پرسید ولی نمی دونست چرا بابت این مسئله ته دلش احساس ناراحتی میکنه ‌

+ راستش میخواست .‌.. ولی اینقدر از ذوق جیغ زد پشت تلفن که پیشنهاد دادم خودم بهت بگم . نمیخواستم توعم مثل من همین اول کاری گوشات رو حامله کنی

راب با چینی روی بینیش گفت و کای به حالت پسر کنارش خندید : میخوای باهم بریم ؟

راب سریع نگاهش رو بالا اورد و به چشمهای پسر داد : شوخیت گرفته ؟ من با این وضع نمیام خونه سهون . نه تنها از بوی قهوه خوشش میاد و میترسم بخاطر ذوق زیادش امروز تصمیم بگیره خودشو بهم بماله بلکه واقعا آمادگی یهویی مواجه شدن با اون کوه شیطانی رو توی قلعه شخصیش ندارم !

کای برای اینکه راب رو عصبانی نکنه خنده ش رو قورت داد و صداش رو صاف کرد : نه اون شبیه یه شیطانه و نه خونش قلعه شخصی شیاطین . اون فقط یه فنه راب

+ خونه شو دیدی دیگه ؟

راب بی توجه به حرف پسر ویتر با لحن ارومی پرسید و کای در جواب سری تکون داد

+ وقتی میرم تو خونه ش احساس میکنم اینقدر با هری استایلز ردیف بودم که دعوتم کرده خونه شخصیش و از قضا سهونم اونجاست

اینبار با کمی تمسخر گفت و کای میدونست بحث کردن به احتمال زیاد بی فایده ست : اوکیه ولی اگه منظورت از نظر ظاهر خونه ست .. خب فکر نکنم خونه هری استایلز اینطوری باشه

+ معلومه که نیست پسر ! حتی خونه مامان هریم اینقدر بوی عشق به پسرش احساس نمیشه .. گاهی احساس میکنم خودشون و خانواده هاشونو بریزی رو هم بازم اینقدری که سهون بهشون اهمیت میده اونا نمیدن

کای تکخند ارومی کرد و دستش رو روی شونه راب گذاشت : اوکی .. فکر کنم تو فقط یکم نگرانی نه ؟

Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now