چند دقیقهای از رفتنِ پرستارهای اورژانس میگذشت و خونهی نیمه تاریکِ جئون توی سکوت عمیق و ترسناکی غرق شده بود.
تهیونگ با بینی و دهنِ زخمی که قرمزی خون به وضوح روشون دیده میشد، به دیوار تکیه داده بود و درون افکارش دستوپا میزد.
پلکهاش روی هم افتاده و تهیونگ داشت به دقایقی قبل فکر میکرد. به لحظهای که تصمیم گرفته بود لبهای رئیسش، جئون جونگکوک رو لمس کنه. به مشت محکمی که روی صورتش فرود اومد و هنوز هم میتونست آثار درد شدیدش رو احساس کنه. به اینکه آیا لیاقت اون برخورد و مشت رو از سمت رئیسش داشته یا نه؟!
این موضوع که کلهی نارنجیِ تهیونگ خراب بود و گاهی اوقات که به طرز چشمگیری شامل اکثر اوقات میشد کارهای احمقانهای انجام میداد، یک مسئلهی درست و ثابتشده بود؛ اما جدا از تمام گندهای ریز و درشتی که میزد، میتونست به خودش لقب «فهمیده» رو نسبت بده.
تهیونگ پسر فهمیدهای بود و میفهمید. موضوعات و اشتباهاتش رو درک میکرد و بابتشون متأسف میشد. شاید اون اشتباه به آخرین اشتباه زندگیش تبدیل نمیشد و دوباره با تمام قدرت برای خودش دردسرِ جدید میتراشید؛ اما حداقلش سعی میکرد از اشتباهاتش درس بگیره و دوباره با همون طنابِ پوسیده داخل چاه نره.
الان هم توی اون وضعیت قرار داشت. درحالیکه انواع فحشها رو به جئون جونگکوک بابت مشت و اخلاقِ تندِ لعنتیش نسبت میداد، با خودش فکر میکرد که تصمیمش برای بوسیدن لبهای رئیسش درست نبوده.
با اینکه خودش بهتر از هرکسی میدونست که هدفش «بوسیدن» نبود و تحت تأثیر شرایطِ متشنج قرار داشت؛ اما این حقیقت که میخواست لبهای جئون جونگکوک رو لمس کنه، تغییر نمیکرد. مردی که تهیونگ از گرایشش خبر نداشت و نمیدونست اون مرد معشوقهای توی زندگیش داره یا نه.
اینکه خودش با بوسیدنِ همجنسِ خودش کنار میاومد، دلیل نمیشد همچین تصوری نسبت به تمام افراد دنیا داشته باشه. تهیونگ این موضوع رو میفهمید و داشت خودش رو سرزنش میکرد. هنوز روز اول کاریش تموم نشده و حسابی خراب کرده بود.
YOU ARE READING
𝗢𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲 ᴷᵛ ᴬᵁ
Romance• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور میشه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمیکنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کنه. • بـرشی از داسـتان: - مثل اینکه یادت رفته چرا اینجایی. + مگه میشه بدبختیای که ب...