سرش رو کمی پایین گرفت و مقداری از بزاق دهانش رو از بالا روی عضوش انداخت. حالا بهتر از قبل میتونست انگشتهاش رو حرکت بده.نالههاش کمی اوج گرفته بودن و نگاه خمارش همچنان روی عکس انگشتهای جونگکوک بیحرکت بود. داشت اون جذابهای بلند رو درون خودش تصور میکرد و متناسب با افکارش که توی ورود و خروج انگشتهای جونگکوک به داخل حفرهی باکرهش ختم میشد، دستش رو روی عضوش بالاوپایین میکرد.
حفرهی تنگش نبض میزد و پریکام از کلاهک عضوش میچکید. تهیونگ تابهحال حتی یک بند انگشتش رو هم وارد خودش نکرده بود. در واقع هیچوقت دلش نمیخواست کسی که باکرگی رو جسمش میگیره، انگشتهای خودش باشه. پس فقط تصور میکرد چیزی وارد حفرهش میشه و با همون تصور به کام میرسید.
حالا هم داشت با لمس عضو و تصور انگشتهای جونگکوک درون خودش، توی لذت وصفناپذیری دستوپا میزد و مطمئن بود بعد از کامشدن و پریدنِ مستی از سرش، تنها چیزی که براش باقی میمونه پشیمونیه. چون محض رضای مسیح، اولین باری بود که راجعبه انگشتهای یک مرد افکار بیشرمانهای داشت و نمیتونست جلوی تحریکشدن جسمش رو بگیره.
- لعنت بهت... جئون، آه.
فاصلهی بین پاهاش بیشتر شد و بیتوجه به مکان عمومیای که داخلش قرار داشت، بیاختیار نالههای عمیق و بلندش رو آزاد کرد. صدای لزج حرکت دستش روی عضوش، توی چهاردیواریِ کوچیک توالت پیچیده بود و نفسهای عمیقی که میکشید توی گوشش زنگ میزدن.
هیچ توجهی به اطرافش نداشت. فقط به کامشدن و خلاصی از درد بین پاهاش اهمیت میداد، بهقدری که صدای قدمهایی که هر لحظه نزدیکتر میشدن رو نشنیده بود و بیتوجه، سرعت حرکت دستش رو مدام بالاتر میبرد.
YOU ARE READING
𝗢𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲 ᴷᵛ ᴬᵁ
Romance• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور میشه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمیکنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کنه. • بـرشی از داسـتان: - مثل اینکه یادت رفته چرا اینجایی. + مگه میشه بدبختیای که ب...