دست راستش رو به چونهی مونارنجی رسوند و سرش رو بالا کشید. به چشمهای عسلیرنگ و مرطوب از اشکش چشم دوخت و از میون لبهای کلیدشدهش غرید:- بهم ثابت کن که حرفت راجعبه نادیدهگرفتن انگشتهام درست بود و اونقدر اراده داری که خودمم نادیده بگیری.
سرش رو پایینتر برد و نفس عمیقی از عطر مرکبات تهیونگ کشید. بیتوجه به پلکهاش که بیاراده روی هم افتادن، جوریکه لبهاش حین صحبت به گردن مرطوب پسر کشیده بشن، ادامه داد:
- تا کاری که میگم رو انجام ندی هیچکدوممون از اینجا بیرون نمیره، کیم. مگه اینکه دلت بخواد بهجای انگشتهای خودت، انگشتهای من روی عضو تحریکشدهت حرکت کنن.
تهیونگ داشت میلرزید. تمام اجزای بدنش به طرز واضحی میلرزیدن و حتی نمیدونست بهخاطر استرس زیادشه یا شهوتِ پیچیده توی بدنش. میدونست که جونگکوک بهخوبی متوجهی لرزش بدنش شده و تهیونگ هیچ رغبتی برای نگاهکردن به چشمهای مرد نداشت. دلش نمیخواست شیطنت و تمسخرِ رقصنده توی مردمکهای سیاهش رو ببینه و شرمسارتر از لحظهی قبل بشه. عضو تحریکشدهش توی شلوار نیمهبازش درد میکرد و بدنش نیاز به کامشدن رو فریاد میکشید. حتی با اینکه مست بود، از موقعیتی که داخلش قرار داشت خجالت میکشید. تهیونگ توی کابوسش هم نمیدید جئون جونگکوک موقع لمسکردنِ خودش مچش رو بگیره. اون هم درحالیکه توی توالت عمومی داره انجامش میده و عکس انگشتهای مرد بزرگتر روی موبایلش به چشم میخوره.
توی دلش داشت به مسیح التماس میکرد تمام اتفاقات پیشاومده توهم مستی باشن؛ اما خودش هم خیلی خوب میدونست واقعیت غیرقابل تحملتر از اون حرفهاست.
تهیونگ توی منجلاب فرو رفته بود و خودش با کارها و حرفهاش به غرقشدنِ بیشترش دامن میزد.
دلش میخواست سر خودش رو اونقدری به دیوار توالت بکوبه که تمام مغزش متلاشی بشه و از اون جهنم رهایی پیدا کنه. چه فکری با خودش کرد که پای دوستپسر نداشتهش رو وسط کشید؟!
اون جئونِ لعنتی همیشه بلد بود چطور ورق رو به نفع خودش بچرخونه و از آب گلآلود ماهی بگیره. فقط تهیونگ نمیدونست چند دفعهی دیگه باید خودش رو دودستی بدبخت کنه، تا کنترل دهنش رو بهدست بگیره و هر حرفی رو بدون فکرکردن به زبون نیاره.
حالا نه راه پس داشت نه راه پیش. توی مکان کوچیکی که پنج متر هم نمیشد، درحالیکه مسته و عضوش تحریکشده، با جئون جونگکوک گیر افتاده بود و اون مرد اجازهی خروج از اون جهنم رو بهش نمیداد.
میتونست احساس کنه که تمام بدنش توی آتش مستی و شهوت درحال سوختنه؛ اما قرار نبود کوتاه بیاد و خودش رو ببازه. دلش نمیخواست جونگکوک رو به خواستهش برسونه، هرچند که بهنظر میرسید مجبوره. تهیونگ امیدوار بود تمام حرفهای مرد بزرگتر شوخی و جهت اذیت کردنش باشن و تا لحظاتی دیگه اون مرد نگاه خیرهش رو از روی بدنش برداره و تنهاش بذاره.
![](https://img.wattpad.com/cover/361513960-288-k406048.jpg)
YOU ARE READING
𝗢𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲 ᴷᵛ ᴬᵁ
Romance• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور میشه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمیکنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کنه. • بـرشی از داسـتان: - مثل اینکه یادت رفته چرا اینجایی. + مگه میشه بدبختیای که ب...