part 14

1.3K 164 31
                                    


پروسه‌ی کام شدنش با ورود ناگهانی جئون جونگ‌کوک نیمه‌کاره مونده بود. قبل از اینکه چیزی بگه و عضوش رو توی باکسرش بفرسته، صدای پوزخند جئون توی سکوت سنگین پیچید و سپس، جمله‌ای به زبون آورد که تهیونگ آرزو کرد کاش هیچ‌وقت به دنیا نمی‌اومد که توی زندگیِ لعنتیش به این نقطه برسه.

- دوست‌پسرت نمی‌تونه راضیت کنه که توی توالت به عکس انگشت‌های من خیره می‌شی و خودت رو لمس می‌کنی؟

خیره به تهیونگِ رنگ‌پریده و بی‌حرکت، وارد اتاقک توالت شد و در رو پشت‌سرش بست. شونه‌ی راستش رو به در تکیه داد و دست‌به‌سینه ایستاد. ادامه داد:

- خیره به انگشت‌هام به چی فکر می‌کردی که اینجوری تحریک شدی؟ حرکتشون داخلِ خودت؟

تهیونگ داشت آرزو می‌کرد کاش هیچ اکسیژنی توی هوا موجود نبود تا بر اثر خفگی بمیره و تمام اتفاقات چند دقیقه‌ی اخیر رو با خودش نابود کنه؛ اما داشت با سریع‌ترین حالت ممکن نفس می‌کشید و به مغزش التماس می‌کرد یه راه فرار از اون جهنم جلوی پاهاش بذاره.

نگاه جونگکوک به‌قدری تیز و بُرنده بود که حتی نمی‌تونست به‌راحتی بزاق دهانش رو قورت بده و اون لعنتی حتی یک لحظه هم نگاهش رو از صورت رنگ‌پریده‌ی تهیونگ برنمی‌داشت.

عضوش هم‌چنان بیرون از شلوار و باکسرش بود و تهیونگ با انگشت‌های کشیده و مرطوب دست راستش سعی در مخفی کردنش داشت؛ اما چندان موفق به‌نظر نمی‌رسید. به‌خاطر شوک حضور جونگکوک کمی از حالت نعوظ خارج شده بود؛ اما هنوز هم عضوش برجسته و سفت بود و خبر از تحریک‌شدگی شدیدش می‌داد. می‌تونست درد پیچیده توی عضو و بالزهاش رو خیلی واضح احساس کنه، که به‌خاطر نیمه‌کاره‌موندن پروسه‌ی کام شدنش بود.

اخم روی صورتش سایه انداخت و بعد از قورت‌دادن بزاق دهانش، لب‌هاش رو باز کرد و خطاب به جونگکوک ساکتی که در سکوت بهش زل زده بود، گفت:

- چی باعث شده فکر کنی داشتم به انگشت‌های تو فکر می‌کردم؟

مضحکانه‌ترین حرکتِ ممکن، انکارِ موقعیت توی اون شرایط بود و تهیونگ دقیقاً همون کار رو انجام داد. محض رضای مسیح، نمی‌تونست به چشم‌های جونگکوک خیره بشه و اعتراف کنه که با تصور انگشت‌هاش داخل خودش، داشته عضوش رو لمس می‌کرده.

مشخص بود جونگکوک دروغش رو باور نکرده. نیشخند غلیظ و ابروی راستش که به‌سمت بالا متمایل شده بود، این حقیقت که دوباره هوشمندانه عمل نکرده رو توی صورت مونارنجی می‌کوبید.

زبون روی گوشه‌ی لب‌هاش کشید و با صدایی که تمسخر درونش فریاد می‌زد، لب زد:

- اما صفحه‌ی موبایلت که هنوز روی انگشت‌هام روشنه داره خلاف حرفت رو ثابت می‌کنه.

𝗢𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲 ᴷᵛ ᴬᵁWhere stories live. Discover now