Trillium [namjin]

Part 7: impossible

تهیونگ که هنوز نتونسته بود درک کنه با صدای لرزون و عصبی گفت
تهیونگ: من چیم؟!!

دو پسر که روبروی تهیونگ قرار داشتن با نگرانی جلو اومدن جیمین با صدای آرومی صداش زد
جیمین: ته..یونگ

تهیونگ: امکان نداره!
تهیونگ با بغض سختی که تو گلوش ایجاد شده بود برگه تو دستشو پاره کرد و روی زمین انداخت ، از اتاق خارج شد و اهمیتی به صدا زدنا دوستاش نداد

با دو از خونه خارج شد و تو عابر پیاده دوید چشماش تار میدیدن هر لحظه ممکن بود مثل ابر بهار گریش بگیره

بین راه به چند نفر برخورد کرد و اون ها هم که رو مود های مختلفی بودن جمله های متفاوتی بهش میگفتن

اما الان این مهم بود؟ البته که نه پسرک الان فقط دنبال به مکان برای آروم شدنش میگشت

با نفس نفس های که میزد وسط راه به کسی برخورد کرد که باعث شد سرش به سینه طرف بخوره

کمی عقب رفت و سرشو ماساژ داد دیگه نتونست تحمل کنه بغضش ترکید و بین گریه هاش غر زد
تهیونگ: چرا امروز اینقدر افتضاحههه

بدون اینکه چشماش رو باز کنه تونست صدای آشنایی رو بشنوه
+تهیونگ؟چه اتفاقی افتاده؟!

پسر چشماش رو به آرومی باز کرد و با اینکه تار میدید تونست بکهیون هیونگش رو که داشت با نگرانی بهش نگاه میکرد شناسایی کنه

تهیونگ بینیشو بالا کشید با آستین لباسش اشکاشو پاک کرد با خنده خجالت زده ای گفت
تهیونگ: خجالت اوره

بکهیون جلو تر اومد و موهای تهیونگ که بر اثر دویدنش خراب شده بود رو درست کرد دست پسر رو گرفت و به سمت جایی برد

تهیونگ: کجا میریم؟

پسر بزرگتر نیم نگاهی بهش انداخت و به روبروش اشاره کرد

تهیونگ به جایی که اشاره شده بود نگاه کرد حالا حالش کمی بهتر بود
تهیونگ: یه کتابخونه؟عاشقشم میشه چند تا کتابم.....

+تهیونگ؟

_از زمین به تهیونگ؟!!

پسر با صدا زده شدنش از دنیای رویاپردازی بیرون اومد و به دوستاش زل زد
کوک: بالاخره به زمین اومدی؟

جیمین : حالت خوبه؟به جواب آزمایش زل زده بودی مگه چی گفته؟

تهیونگ "اوه" گفت
(باز دوباره رویاپردازی کردم لنتی اینقدر تو غرقش شدم که فکر کردم قرارها کتاب بخرم)

پسر چشماشو تو کاسه چرخوند و کاغذو جلوی اون دو نفر گرفت
تهیونگ: انتظار داری با این شخصیتی که دارم تو چه دسته ای قرار بگیرم امگا ام دیگه

جیمین برگه رو از دست تهیونگ برداشت و نگاهی بهش انداخت

کوک: هوی! به شخصیت مورد علاقم توهین نکنا!