Part 8: cheating?

199 44 8
                                    

سلامی دوباره با یه پارت جدید در خدمتتونم

هنوز امتحاناتم شروع نشده ولی گفتم بذار یکی آپ کنم

کامنت و ووت یادتون نره
_______________
امروز پسر برخلاف هر روز که سر کار بود ، تو خونه مونده بود و به جاش امگاش رفته بود بیرون تا به گفته خودش هم تفریح کنه هم برگرده به دوران مجردیش

البته که جفتش قبول نکرده بود و بهش گفته بود"یعنی تو ، تفریح مجردیت رو به دیت دو نفرمون ترجیح میدی هوسوک؟"

هوسوک هم که آماده شده بود حین حالت دادن به موهاش به آلفا گفته بود"معلومه یونگی ، تو می‌دونی که من فقط یک روز در ماه میتونم مجرد باشم و فکر کنم با هم سر این موضوع توافق کردیم"

آلفا هم در جوابش گفته بود"خیلی خب هر جور راحتی"

و اینطوری شد که تو خونه موند

ماگ پر از قهوش رو از روی اوپن برداشت و جرعه ای ازش نوشید بلافاصله صدای زنگ در باعث شد ماگ رو روی اوپن برگردونه و به سمت در بره صدای دمپایی های تو خونه ایش که روی سرامیک کشیده میشد ، تو خونه پیچید

اول از تو چشمی به بیرون نگاهی انداخت وقتی کسی رو ندید تعجب کرد و تصمیم گرفت در رو باز نکنه اما نتونست همینجوری ولش کنه پس در رو باز کرد
سرشو از خونه بیرون آورد و به دو طرف نگاه کرد
یونگی : مردم چقدر حوصلشون سر می‌ره که میان زنگ میزنن در میرن؟درکشون نمیکنم

همینکه خواست بره داخل چشماش به پایین پاش خورد و تونست یه دسته گل و یه جعبه شیرینی جلوی در ببینه

اخم ریزی کرد و خم شد و دسته گل و جعبه رو برداشت و داخل خونه شد و در رو بست جعبه شیرینی رو روی میز نزدیک مبل گذاشت و نگاهی به دسته گل انداخت

بعد از چند لحظه متوجه شد که اون گل ، گل مورد علاقه جفتشه کی جرعت کرده بود برای امگاش گل بفرسته؟

بعد از چند ثانیه گشتن تونست نامه کوچیکی رو بین گل ها پیدا کنه بازش کرد و خوندش

"امگای عزیزم خیلی ممنون که جواب نامه قبلی ام رو دادی باعث افتخارمه که تو رو پیدا کردم چه حیف که نمیتونم به طور مستقیم باهات رفت و آمد داشته باشم و عشقم رو به درستی بهت ابراز کنم

لطفا! این گل رو به عنوان تشکر از طرف من قبول کن!

دوست دار تو : لی سونگی"

آلفا با خوندن نامه عصبی شد قصد داشت نامه رو مچاله کنه و بندازتش سطل اشغال اما لحظه ای بعد با به یاد آوردن قسمتی از نامه که می‌گفت"جواب نامه قبلیم رو دادی" با خودش گفت
یونگی:بهتره توضیح مناسبی براش داشته باشی هوسوک
.
.
.
.
.
.
و اما اونطرف داستان ما هوسوکی رو داریم که بی خبر از همه جا ضد آفتاب جدیدش رو زده و روی شن های ساحل زیر آفتاب دراز کشیده بود

Trillium [namjin]Where stories live. Discover now