part 54

1.6K 273 71
                                    

ویو اعضا



نامجون: پسرا بریم؟!
تهیونگ: فقط یک یه لحظه هیونگ
منتظر تهیونگ ایستادن که کتش رو پوشید و راه افتادن تا تو جایگاهشون بشینن
اجرای بسیار سختی داشتن
خیس عرق بودن و هنوز هم نفس و ضربان هیچ کدوم به حالت نرمال در نیومده بود
البته وضعیت جیمین از همشون بدتر بود
جین جلوی میلیون ها آدم گلی که معلوم نشد از کجاش در آورده بود رو وسط اجرا زانو زد و بهش داده بود و هنوز که هنوز تو شوک بود
با توجه به اینکه قرار بود بعد اجراشون جايزه بهترین آلبوم سال رو اعلام کنن برای همین باید سریع برمی‌گشتن
با خستگی تمام برای کسانی که به احتمرامشون بلند میشدن و تعظیم می‌کردن متقابلا احترام میزاشتن
بالاخره نشستن که همون لحظه مجری که دوست تهیونگ ، پارک سوجون بود
با لبخندی بزرگ که نشانه خوشحالیش بود برنده رو اعلام کرد
سوجون : برنده جایزه موزیک اواردز ... بی تی اس ... تبریک میگم
همه تشویق می‌کردن و آرمی ها خوشحال
ولی در این بین یونگی بود که تمام افراد حاظر در جمع و اونایی که بهشون جایزه داده بودن رو به رگ بار فوحش بسته بود
لعنتی اون همین الان نشسته بود
با زور و زحمت بلند شدن
تهیونگ جلو تر رفت و جایزه رو گفت
جیمین هم کنارش ایستاد و تعظيمی کرد که با خودن باسنش به چیزی شکه به عقب برگشت و با دیدن جیهوپ و اون میزان از محکم خوردن بهش سریع دستش رو به عضوش برد که جیهوپ مانع کارش شد متوفقش کرد
لحظه به هم نگاه کردن و جیمین وقتی متوجه شد داشت چیکار می‌کرد خندش گرفتن
و این بین فقط جونگوک بود که از قصد بود اتفاق باخبر شد که با چمک جیهوپ ، لبخندی زد و سرش رو تکون داد
دوباره سر جاشون برگشتن که اجرای بعدی شروع شد
جیمین با دیدن گروهی که سمتشون میان‌ توجهش به یکی از پسرا که بازوهای گنده ای داشت جلب شد و با صدایی نه چندان آروم حرف زد
جیمین: واااه بازو هاروووو
جین که از حرف جیمین زیاد خوشش نیومده لبخنده کوچیکی زد
جین: مگه چیه ورزش کرده دیگه
جیمین : آح ولی خیلی هاته
جین مات و مبهوت به همون پسر که دقیقا کنار جیمین نشست خیره شود
با همون قیافه سمت اعضا چرخید که با قیافه های عجیبی که گرفته بودن متوجه شد که اونا هم شنیدن
با صدای جیمین که داشت با همون پسر حرف می‌زد توجه همشون بهش جلب شد و گوششون رو تیز کردن تا بشنون از خوششانسیشون هم اجرا تموم شده بود و صدای کمی بود ولی کاش صدا اونقدری بود که نتونن مکامله رو بشنون
چون با هر تعریفی که جیمین از هیکل اون پسر می‌کرد این طرف اعضا داشتن از درون جرررر میخوردن
مخصوصا که کوک داشت با زبونش لپ بدبختش رو سوراخ میکرد
و تهیونگ که میتونست به خاطر مهارت بازیگریش بهتر خودش رو کنترل‌ کنه ولی ...
شاید موضوع دیگری بود این ممکن بود ولی موضوع جیمین ، چیز ساده ای نیست




جیمین ویو

بعد دوش کوتاهی که گرفتم با بدنی کوفته وارد آشپزخونه شدم با دیدن سیب های قرمز بیخیال غذا شدم و یکی برداشتم و گازی ازش زدم
برگشتم تا بیرون برم که جونگوک با بالاتنه لخت جلوم ظاهر شد
به زور نگاهمو از اون سیکس پک های بوسیدنیش و سینه های سه تبرش که فقط باید بگیری و گازش بزنی ، گرفتم و آب دهنِ جاری شدم رو قورت دادم 
پوزخند رو لبش باعث شد گونه هام گر بگیره
آیش متوجه شده بود
کوک : ماله خودته بیبی هر چه قدر دوست داشتی نگاهش کنن
جیمین: ن...نگاه نمی کردم
هومی کشید و دستمو گرفت روی شکمش گذاشت و آروم آروم بالا برد
لمس عضله هاش واقعا لذت بخش بود لبمو بین دندونم بردم و گازش گرفتم و نگاهمو بالا بردم تو چشمای شب رنگش خیره شدم ولی پوزخندی که انگار شده بود جزوی از صورتش داشت بدجور باعث خجالتم میشد
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و خواستم برم که نتونسم
کوک : عضله هام گنده شده دیگه برا همین راه نیست بری
کنار کشید که سریع از آشپزخونه زدم بیرون که با تهیونگ مواجه شدم
لختی ترین لباسی که می‌پوشید تیشرت آستین کوتاه بود ولی الان با یه رکابی که فقط نیم وجب از بدنش رو پوشونده بود ، رو پوشیده بود
با کنار رفتنش تازه جین هیونگی که پیرهنش رو شونش بود و اون شونه های پهنش رو به نمایش گذاشته بود رو دیدم چشمام گرد
این چرا لخته
نامجون: جیمینا چرا وایستادی بشین دیگه
صداش از پشت اومد قبل از اینکه من برگردم از کنارم گذشت و سمت آیینه قدی رفت
با لخت بودنش فقط دهنم باز موند
وات ده فااااااااااک
مهمونیه لختی گرفتن
چرا همه لخت شدن آخه نمی دونن واسه من این حجم از لختی زیادیه
تنها کسایی که لخت نبودن یونگی و جیهوپ بودن که البته جیهوپ هم یه رکابی تنش بود
با شوک و تردید رو کاناپه نشستم و سیب بدبختی که تو دستم لح شده رو بالا آوردم و گازی ازش گرفتم
نامجون: عجب بدنی ساختم نه
سمتش برگشتم که جلو آیینه داشت فیگور می گرفت که کوک کنارش زد و خودش فیگور گرفت
کوک : بدن منو چی میگی هیونگ
نفسمو به سختی بیرون دادم و بلند شدم
نمی تونستم مثل این نوجون های هول بشینم لختشون رو تماشا کنم
ولی با گرفته شدن دستم و کشیده شدنم ، رو کاناپه افتادم
جیهوپ: کجا؟
جیمین: میرم بخوابم
جیهوپ: نه لازم نکرده ...مگه بازو دوست نداشتی بگیر این همه عضله و بازو های گنده بشین ببین
چشمام جوری گرد شد که حس میکردم الان میزنه بیرون
جیمین: خداااای من
قهقهه بلندی زدم و دستمو رو دهنم گذاشتم
جیمین: وای نکنه حسودیتون شده
کوک : هاهاهاهاها ... به چیه اون باید حسودی کنیم آخه
جیمین : آره... آره حتما همین طوره
با حرس داشتن بهم نگاه می‌کردن ولی من خندم تمومی نداشت که نداشت
یونگی: جیمین!!
جدیدت صداش باعث شد خندم رو بخورم و صاف بشینم
جیمین: بله
یونگی : ازت یه سوالی میپرسم لطفا یه جواب قاطع بهمون بده
جیمین: چه سوالی ؟
یونگی : تو بهمون حسی داری؟
سرمو پایین انداختم که دوباره صداش توی گوشام پیچید
یونگی : اون شب با حرفات فهمیدیم اما ...میخوایم به زبون بیاری
با زانو زدن نامجون جلوم و گرفتن دستام به آرومی نگاهمو بهش دادم
نامجون: بهت حق میدم که نخوای به همین راحتی بهمون رو بدی
لبخند کوچیکی زدم که لبخندش عمیق تر شد
نامجون : اینکه ناز کنی و مارو دنبال خودت بکشونی برامون خیلی شیرینه اما ... میخوایم بشنویم این بار ... ما میخوایم بشنویم ، همه چیز رو
نفس عمیقی کشیدم و سرمو تکون دادم
جیمین: باشه
ِبلند شدو روی کاناپه کنارم نشست
دستامو بهم گره زدم و چشمامو بستم
جیمین: خیلی طول کشید تا حسم رو قبول کنم ،بیشتر از چیزی که فکر کنید ، یه روز بالاخره قبولش کردم ولی حسی خیلی وحشناکی داشتم ، حس میکردم چندش ترین آدم روی زمینم
جین : جیمینا !
جین هیونگ خواست مانع ادامه پیدا کردن صحبت هام بشه ولی مخالفت کردم میخواستم بدونن
جیمین : یه روز تو حموم وقتی قیافه خودم رو تو آیینه دیدیم چندشم شد و آیینه رو شکستم اونقدر عصبی بودم که میخواستم این حسی که فقط اسمش رو خیانت میدونستم رو تموم کنم ، میخواستم تمومش کنم ولی ... ولی جیهوپ هیونگ در زد و ترسیدم
جین : اون روز رو یادمه ، کف دستت رو بریده بودی اون روز میخواستی ...
نامجون: اصلا چه طور تونستی به همچین موضوعی فک کنی
بی توجه به غم و ناراحتیشون ادامه دادم
جیمین: داشتم خفه میشدم قلبم داشت منفجر میشد تنها راه همین به ذهنم اومد و خواستم انجامش بدم ، ولی وقتی اونقدر نگران دیدمتون پشیمون شدم ... تصمیم گرفتم هر چقدر که از درون نابود بشم نزارم به خاطر من اذیت شین
اشکامو پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا بتونم حرف بزنم
جیمین: میدونین ... شما ها برام مثل یه عذاب بودین
تهیونگ: عذاب؟
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم
جیمین: آره چون یکیتون میومد و باعث می‌شد پروانه های تو شکمم پرواز کنن و ضربان قلبم به ۱۰۰ برسه وقتی میرفت قبل از اینکه بتونم خودم رو جمع و جور کنم یکی دیگتون ميومد
دوباره اشک های ریخته شدمو پاک کردم و با نگاه کردن تو صورت تک به تکشون احساساتی که سال هاست تو سینم بود رو به زبون آوردم
جیمین : نامجونا ، من عاشق اون چشمای اژدهاییت شدم ، عاشق وقتایی که بغلم میکنی و تو بغلت گم میشم ، عاشق وقت هایم که میشنی و کتاب میخونی و مخصوصا وقتی عينک میزنی و اخم میکنی .... من دوست دارم
جیمین: کوکا ، وقتی قدمو مسخره میکنی کلی حرص میخورم ولی با این وجود برام شیرینه ، وقتی با اون قیافه خرگوشیت ازم چیزی می خوای و من حتی نمیتونم درمقابلت نه بگم ، عاشق وقتایی ‌ام ‌که جیمین صدام میکنی در حالی که همیشه میگم ، بهم بگی هیونگ ولی وقتی جیمین میگی ته دلم قند آب میشد ، عاشق خنده های خرگوشیتم .... خیلی دوست دارم
جیمین: تهیونگا ، میدونی ... وقتی اولین بار فهمیدم تو گوشیت منو سلمیت سیو کرده بودی ازت دلیلش پرسیدم و گفتی تو مثل نیمه گم شده‌ی زندگمی ، من اون روز ذوب شدن قلبمو حس کردم ... دوست دارم سولمیت من
جیمین: جین ، میدونی من قبل از هر چیزی عاشق شونه های پهنتم ، دلم میخواد سرمو روش بزارم و بهش تکیه کنم ، عاشق بوسه های پروازیتم و بیشتر از اون عاشق لبخندی که بعدش میزنی‌ ... دوست دارم
جیمین: یونگی ، اولین روزی که تو استدیو دیدمت ازت ترسیدم ، خیلی جدی و سرد بودی ولی بعدش شدی یه پیشی ملوس که فقط بهونه میاره تا تو بغلم بخوابه 
خنده کوتاهی کردم
جیمین: اونقدر دوس دارم وقتی آهنگی رو مینویسی اولین نفر برای من میزاری ، وقتی اولویتت من میشم حس فوق‌العاده پیدا میکنم .... دوست دارم
جیمین : جیهوپ ، امید من ، عاشق همین اخمی ام که رو پیشونیت نشسته مخصوصا موقع تمرین ها ، عاشق وقتایی‌ام که میای پیشم تا فقط موهات رو نوازش کنم ،حتی اگه تو بدترین حالت ممکن باشم وقتی میخندی همه چیز برام قشنگ میشه ... خیلی دوست دارم
نفس های عمیقی میکشم و سرمو پایین ميندازم
وقتی حرف میزدم اون برق توی چشماشون برام خیلی قشنگم قشنگم لذت بخش بود
حس سبکی داشتم
قلبم بالاخره آروم گرفت
جیمین: بیشتر از هر چیزی عاشقشونم
نامجون : ما هم خیلی دوست داریم
جین : حتی بیشتر از چیزی که فک کنی عاشقتم
یونگی: کاش هممون به حس هامون قبل تر از این ها اعتراف میکردم
کوک : بیایین دیگه از این به بعد هیچ چیز رو از هم مخفی نکنم
نامجون: حق با کوکه ، دیگه دروغ و مخفی کاری بینمون نباشه
جین: اینجا کسی مونده که چیزی رو مخفی کرده باشه
تهیونگ: فک نکنم دیگه تنها راز مخفیمون حسمون و ماجرای سو بود
جیهوپ: درسته
استرس بدی به جونم افتاد و دست های عرق کردمو روی شلوارم کشیدم
یعنی باید بگم
آره بابد لبم نباید دیگه چیزی رو مخفی کنم 
جیمین: من...چیزه
منتظر بهم خیره بودن
نفسمو بیرون دادم و لب زدم
جیمین: چیزی هست که نمیدونین
جیهوپ: قضیه برادر ناتنی چان رو میخوای بگی
بدنم یخ کرد ، ایستادن قبلم رو حس کردم
نفس کشیدن رو پاک فراموش کردم و بهت زده بهش چشم دوختم
یادآوریش برام عذاب بود
بدنم به لرزه افتاده بود 
فهمیدن فهمیدن
چه طوری فهمیدن
جیمین : من به خدا کاری نکردم ، من ....من ....من...من
انگار کلمات از ذهنم پاک شده بود
اگه راجبم اشتباه فکر کنن چی
جیمین: نه..نه ..نه نه نه
با بغل شدنم و زمزمه هایی که کنار گوشم میگفت ناخداگاه آروم شدمو سرم رو بیشتر تو گردنش فرو کردنم و محکم تر عطر تنش رو نفس کشیدم





عشق پنهانWhere stories live. Discover now