🌙قسمت بیست و دوم: دادن یا ندادن🌙
○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○در حالیکه در غمیگن ترین حالتی که بلد بود، لب پله های یخ کرده فایر اریا نشسته بود -و واقعا هم از قسمت باسن منجمد شده بود-، شاخه کوچکی از درخت سرو رو توی دست هاش گرفته بود و در حین کندن هر یک دسته برگش زمزمه میکرد:
-بهش بدم... ندم... بدم... ندم...
-سر دادن به کی دو دلی که اینطور نشستی اینجا؟...
مینگیو در حالیکه دست هاش رو توی سویشرتش فرو کرده بود و انگشت هاش توی دمپایی هایی که پوشیده بود از سرما جمع شده بود، لب پله ها کنارش نشست و پسر بتا چشم غره ای بهش رفت.
-منظورم دادن پا بود...
مینگیو با قیافه متعجب ساختگی گفت:
-یارو فتیش پا داره؟....
سوکمین هرهری گفت و بعد با قیافه منجمد شده ای لب زد:
-یخ نکنی یه وقت...
پسر الفا در جواب، قیافه سرما زده ای به خودش گرفت و در حالیکه میلرزید، خودش رو با لوسی به سوکمین چسبوند و جواب داد:
-اتفاقا خیلی سرده... نمیشد یه جای دیگه به اینکه به جاشوا هیونگ بدی یا نه فکر کنی؟...
سوکمین با قیافه منزجر شده ای مینگیو رو از خودش فاصله داد و غر زد:
-انقدر خودتو بهم نمال... مگه سگی؟...
بعد از پرت کردن پسر الفا به اون طرف پله ها و کوبیدن شاخه تقریبا لخت شده توی سرش در حالیکه بلند میشد گفت:
-خیلی رو اعصابمی.... کی گفته میخوام به اون عوضی بدم؟...
و بعد از چشم غره ای که به برادر کوچکترش رفت وارد خونه شد و در رو محکم به هم کوبید. مینگیو ادایی برای جای خالیش در اورد و بعد از تکون دادن گرد و خاک از روی باسن یخ زده اش به طرف خونه حرکت کرد.
▪︎◇▪︎◇▪︎◇▪︎
-بابا صورتش یخ کرد انقدر نذار رو صورتش اینو...
جاشوا غر زد و سونگچول در حالی که کمپرس یخ رو روی کبودی بزرگی که کاملا گونه امگا رو پوشونده بود جا به جا میکرد نگاهی به ساعتش انداخت و جواب داد:
-تازه پنج دقیقه است... انقدر غر نزن هیونگ...
جونگهان به علت سر و صدای دو الفای اطرافش و سرمای روی گونه اش، کمی هوشیار تر شد و با پیچیدن درد توی صورتش ناله ای کرد و چشم هاش رو باز کرد.
سونگچول با نگرانی روی صورتش خم شد و پرسید:
-درد داری؟... مسکن برات بیارم؟...
-خیلی صدا میدین...
امگا غر زد و بعد از دوباره بستن چشم هاش، سر و گردنش رو جا به جا کرد و خودش رو بیشتر به الفاش چسبوند. با نزدیک شدن دوباره جسم سرد به گونه اش، با عصبانیت اون رو از بین دست های سونگچول کشید و به طرف ناکجا ابادی پشت سرش -درواقع پیشونی جاشوا- پرت کرد.
YOU ARE READING
Blue String
Fanfiction🔖نام: ریسمان آبی 🔖کاپل: سوکسو/جونگچول 🔖ژانر: فانتزی/امگاورس 🔖وضعیت: در حال اپ 🔖قسمتی از داستان: الهه سرنوشت همیشه میت ها رو با یک نخ قرمز به هم پیوند میده ولی سالها پیش پس از اتفاقاتی که برای اجدادمون افتاد برای محافظت از اونها به ما نخ ابی هدی...