یادداشت ششم

301 53 6
                                    

من نمیبینمش !
ولی صبحا اون از خواب بیدارم میکنه !
نمیبینمش اما پتومو میپیچه دورش
نمیبینمش اما باهم سوار یه تاکسی میشیم میریم مدرسه
نمیبینمش ولی سره کلاس رو نیمکت من چرت میزنه
نمیبینمش اما خوراکیای هر روزشو من میخورم
من نمیبینمش اما هر روز میریم تو همون ایستگاه اتوبوس میشینیم رو دو تا صندلی سمت چپ منتظر قدس _ پیچ شمرون میشینیم سمت مردونه بهم اجازه میده کنار پنجره بشینم دستشو بگیرم و فشار بدمش
نمیبینمش اما هر روز موقع خدافظی احساس همون بچه ای رو دارم که سیب زمینی سرخ کرده هاشو یکی کش رفته
من نمیبینمش اما وقتی لای هر درسیو باز میکنم اولین چیز که تو هر صفحه میبینم اسم اونه
نمیبینمش اما وقتی که میخنده میخندم
وقتی میفهمم نارحته و بهم نمیگه خورد میشم اون نمیزاره من ناراحت باشم ولی من هیچ کاری واسش نمیتونم بکنم!
من نمیبینمش ولی اون گوجه سبز با نمک میخوره اونم زیره باد کولر جلو تلوزیون
من نمیبینمش اما 2 بیلیت vip کنسرت زین داریم که هر ماه تاریخش باطل میشه
من نمیبینمش اما عاشق اون تیشرت سفیدمونم که با هم ست کردیم
من نمیبینمش اما شبا اون تا صبح پیشمه توی هر لحظه و هر ثانیه
دوست دارم زندگیه هیجان انگیزه من

[ panzdahomin roz az sevomin mahe sal✨ ]

-pashaie aguri

مزخرف یا هرچی اسمشو میزاری Where stories live. Discover now