یادداشت هفتم

277 47 11
                                    

از وقتی که یادم میاد از همون بچگی تا چشممو باز کردم علاقم به خانوادم منو بهشون وابسته کرد از همون موقع بهشون اعتماد کردم که همیشه هستن
ولی اولین بار که فهمیدم از دست دادن یعنی چی
خانوادم تنهام گذاشتن
بزرگتر شدم
به دوستام و غریبه های آشنای تو زندگیم وابسته شدم
ولی اونام رفتن و تنها موندم
داغون شدم
ب خودم گفتم کافیه وابسته شدن
وارده دنیای مجازی شدم که یادم بره وابسته شدنو
از دست دادنو
ولی هیچوقت نفهمیدم وقتی آدمای واقعی زندگیم اعتمادمو شکستن
پس رو چه حسابی دارم رو مجازیا حساب باز میکنم
من هیچوقت نتونستم وابسته نشم
اعتماد نکنم
وهمیشه شکست خوردم
ولی هنوز صادقانه دلم واسه همه کسایی که از دست دادم تنگ میشه

مزخرف یا هرچی اسمشو میزاری Kde žijí příběhy. Začni objevovat