2

1.7K 289 17
                                    




           

-امشب میری؟ 

سرش رو به شونه ی لیام تکیه داد.

ل-اره. تو که میدونی

ز- پرسیدنش باعث نمیشه عقب بیوفته گمونم

انگشت های لیام بین موهای لختش حرکت می‌کرد.

از گوشه پشت بام خونه تا آسمون فاصله ای نبود

ل-این بارم مراقب خودت باش تا برگردم زینی

زین سرش رو بلند کرد. صدای ضربان قلب زیر گوشش عذابش میداد

تیک تاک ساعت مچی لیام آزارش میداد

ز-به خودت برس مثل ایندفعه اینقدر لاغر نشی

خنده ی آرومی کرد

ل- اونجا جنگه زین...

نگاهش رو دور پشت بام چرخوند

سنگ ریزه ای که روی لبه ی سکو گیر کرده بود و منتظر بادی بود تا رها شه

آسمون یه نظر دور تر میومد

ز-این جام جنگه

Storm /ziam/Where stories live. Discover now