یه روز معمولی (پارت دوم)

8.3K 1K 683
                                    

دوران نخودیت گولدن مکنه 😭

_________________


"خب کوکی...اینجا بشین من پشت سرتم"

جانگ کوک توی سبد نشست و چند بار برگشت تا جین رو ببینه
به محض حرکت سبد چرخ دار از خوشحالی جیغی کشید و دستاشو تکون داد

جین قفسه های مختلف رو می گشت و تقریبا تمام چیز هایی که فکر می کرد برای ناهار و شام لازم باشه برداشت
وارد بخش اسنک ها شد
چند تا چیپس با طعم های مختلف خرید و دو تا فلفلی و نمکی هم اضافه
اونا رو قایم می کرد تا بدون فهمیدن دوقلوها به هوسئوک و یونگی بدتشون
وگرنه هیچی به هیونگا نمی رسید

کنار بخش میوه ها وایساد و مشغول فکر کردن شد
نامجون و جیمین هلو دوست داشتن
هوسئوک انبه می خورد و یونگی سیب
جین همه میوه ها رو دوست داشت و تهیونگ هم مثل خودش بود
جانگ کوک هم که...

"کوکی؟ببینم چی برداشتی؟"

"زرد"

جانگ کوک محکم شاخه موزی که دستش بود به سبد کوبید و باعث شد له بشن

"نه کوکی بده من...خرابش می کنی"

البته که اون قبول نکرد
جین مجبور شد با هزارتا ترفند یک دونه رو ازش جدا کنه و دست جانگ کوک بده
بقیه رو هم زیر بیسکوئیت ها قایم کرد

چند تا بسته شیر برداشت و در نهایت...
چرا قفسه اسباب بازی هارو ته فروشگاه می ذاشتن؟
قطعا این ترفندشون برای فروش بود

سعی کرد با سرگرم کردن جانگ کوک از کنارشون بی سر و صدا رد شه ولی اون زرنگ تر ازین حرفا بود

"بازی!!!"

با دستش به قفسه ها اشاره کرد و پاهاشو تند تند به سبد کوبید
جین آهی کشید و به سمت اونا هلش داد

"بازی بازی"

با نزدیک تر شدن به قفسه ها جانگ کوک بیشتر ذوق می کرد و در آخر کنار عروسک های پولیشی به جین گفت وایسه

"خب کدومشونو می خوای؟"

جانگ کوک مکث کرد و بعد یه خرگوش صورتی برداشت
جین خواست بره ولی جانگ کوک باز متوقفش کرد
خودشو جلو کشید و یه ببر کوچیک برداشت

"نه کوکی...فقط یکی می تونی بخری"

"ته ته"

با اشاره به ببر گفت و جین...نمی تونست در مقابل چشمای جانگ کوک که برق می زدن مقاومت کنه

This is Kim FamilyWhere stories live. Discover now