آلارم خطر

7.3K 908 968
                                    

جیمین وارد اتاق هیونگا شد
همه جا ساکت بود و فقط صدای شر شر آب به گوش می رسید
فهمید یونگی حمومه و می دونست هوسئوکم طبقه پایینه

اتاق اونا بر خلاف مال خودش و تهیونگ خیلی مرتب بود
هندزفری های روی میز چشمشو گرفت
یونگی عاشق گوش دادن به آهنگ بود
و جیمین ازونجایی که هیونگاشو از خفن ترین آدمای دنیا به حساب میاورد این کارم براش جذابیت داشت

نزدیک میز رفت و برای اینکه دستش بهش برسه مجبور شد روی پنجه هاش وایسه
قد کوتاه جیمین یکم مشکل ساز بود
بدنشو کشید تا نوک انگشتاش هندزفری سیاه رو لمس کردن

سیم درازو برداشت و بررسی کرد
می دونست باید اونا رو توی گوشش بزاره
اون سری که تیز تر بود رو تو گوشش کرد و یکم دردش گرفت
تازه شک داشت ازش صدا بیاد

هندزفری رو کمی تو دستش چرخوند و بیشتر از قبل به هم گره خورد
بالاخره تونست دو سر اون رو که شبیه به هم بودن ببینه
و هر کدوم رو توی یه گوشش فرو برد

"چه بامزس"

با خودش خندید و دستشو به گوشاش فشرد
فقط حیف که آهنگی ازش پخش نمی شد
سرشو برگردوند و ام پی تری پلیر یونگی رو روی تختش دید
چشماش از شیطنت برق زد و سمتش رفت

"نکنه یه وقت یونگی هیونگ ناراحت شه"

انگشتشو روی صفحه ام پی تری پلیر کشید

"نه نمیشه"

ریز ریز خندید و روی تخت یونگی نشست
سر تیز هندز فری رو برداشت و سعی کرد توی ام پی تری پلیر فرو کنه
هر جاش که فشار می داد نمی رفت تو

"برو دیگه"

یه سوراخ پهن تر پیدا کرد و هلش داد
از تمام زورش استفاده کرد تا اونو توش ببره
انقدر که صورتش قرمز شد
نفس عمیقی کشید و یه بار دیگه محکم فشارش داد

و شکست!

جیمین دستشو سریع عقب کشید و به سر هندز فری که نابود شده بود نگاه کرد
سعی کرد بچسبونتش ولی نشد

یهو به خودش اومد و احساس کرد صدای آب قطع شده
یعنی یونگی چند لحظه دیگه میومد بیرون
از دستپاچگی لرزید
نمی دونست باید چی کار کنه

صدای قدم هایی رو پشت در حموم شنید
هندزفری و ام پی تری پلیر رو زیر تخت پرت کرد و بدو بدو بیرون رفت

اون وسایلای یونگی رو شکسته بود
حتما کلی دعواش می کرد و جیمین می ترسید

به دویدنش تو راهروها ادامه داد و حتی متوجه برخوردش به جسم بزرگی نشد

This is Kim FamilyWhere stories live. Discover now