یه روز معمولی (پارت سوم)

7.6K 980 540
                                    

دوران نخودیت سانشاین 🥺

______________

مدتی قبل
دبستان هیمانگ

یونگی برنج های ظرف ناهارشو تا ته خورد
اون باید برای مسابقه انرژی می داشت
حقیقتا براش مهم نبود کی ببره ولی دوست داشت بهترین خودشو نمایش بده

کیم ها همگی توی فوتبال خوب بودن چون بعد از ظهراشون باهاش پر می شد
ولی توی بسکتبال تعریفی نداشتن
یونگی می خواست تو ورزش هم از پارک سوهیون بهتر باشه
پسری که همکلاسی هوسئوک بود ولی هیکلش به چند برابر یونگی می رسید

سوهیون معمولا یونگی رو به خاطر اینکه کوتاهه و نمی تونه توپو تو سبد بندازه مسخره می کرد
یونگی عادت به همچین چیزی نداشت و مجبورش می کرد برای بهتر شدن تلاش کنه

"چیزی شده یونگی؟چرا اینقدر با عصبانیت غذا می خوری؟"

هوسئوک با تعجب پرسید و یونگی با دهن پرش اون و مینسوک و ییشینگ رو نگاه کرد که با تعجب بهش خیره شده بودن

"هیچی..."

زمزمه کرد و بقیه غذاشو که خیلی هم توش نمونده بود خورد
اونا طبق معمول میز وسط تریا مدرسه نشسته بودن
پاتوق چهار تاییشون

خیلی زود زنگ آخر می رسید
وقتی که یونگی خودشو نشون می داد...





**********

"یه امتیاز دیگه برای دومیا..."

یونگی از هیجان پرید و به هم تیمیش های فایو داد
اون توپو تو سبد انداخته بود!!
معلوم بود امروز قرعه به نفعشه
سرشو به سمت سوهیون بگردوند تا مطمئن شه اون حرکتشو دیده

معلم ورزششون که مرد قد بلند و یکم تپلی بود بهشون وقت استراحت داد
ست آخر بود و برنده بازی معلوم می شد

یونگی از نیمکتی که بطری های آب خودشون بود نیم نگاهی به هوسئوک در تیم مقابل انداخت
صورتش قرمز و خیس عرق بود
از نفس نفس زدنش معلوم بود حسابی خسته شده

دو بار یونگی و هوسئوک مقابل هم قرار گرفتن
یک دفعه برادر بزرگتر توپ اون یکی رو گرفت و دفعه دیگه با زیرلنگی ای که هوسئوک به داداشش انداخت توپ رو صاحب شد
کسی حرکتشو ندید و یونگی هم به خاطر هیونگ بودنش جوابشو نداد
اون دو تا به همچین موقعیت هایی عادت داشتن و اونقدری بزرگ شده بودن که سرش با هم دعوا نکنن

خیلی زود راند آخر شروع شد
یونگی چند بار سمت سبد رفت ولی نتونست توپو توش بندازه
امتیاز دو تا تیم برابر بود و شرایطو حساس تر می کرد

This is Kim FamilyWhere stories live. Discover now