25

343 55 7
                                    

هری با اخم بیدار شد. نفسش رو داد بیرون و میخواست گریه کنه وقتی که دید روی تخت تنهاست، ناراحت بود از اینکه یه خواب چطور اینو بهم ‌ریخته. ذهنش با چه ‌جراتی اینکار رو باهاش کرد. خواب رو از چشم هاش پاک‌ کرد و بلند شد. تازه الان فهمید که با همون لباس شنا خوابیده.‌ واسه خودش سری تکون داد و با ناراحتی از اتاق بیرون رفت تا دوش بگیره.

خیلی واقعی بود. با خودش فکر‌ کرد و رفت زیر دوش, خودش رو تمیز‌ کرد. انگار یکی‌ واقعا اونو بوسیده بود با موهاش بازی کرده بود وقتی که خواب بود. میتونه قسم ‌بخوره که ‌وقتی خواب بود یکی توی گوشش the Beatles رو خونده و واسه همین هم هست ‌که hey jude توی ذهنشه. هری از خواب دیدن متنفره. از خوابیدن متنفره.‌ دیگه نمیخواد بخوابه.

کارش که تموم شد از زیر دوش بیرون اومد و خودش رو خشک‌ کرد، مسواک زد و یه حوله دور خودش پیچید و با ناراحتی از حمام بیرون اومد.‌ آروم سمت اتاقش  برگشت و در رو محکم‌ بست و دنبال یه چیز راحت می گشت تا بپوشه.  میدونست قراره تمام روز رو ناراحت باشه پس یه شلوار راحتی و تیشرت که پایینش سوراخ بود پوشید. خیلی هم ‌راحت. ‌بوی بیکن میاد. از اتاق بیرون اومد و کاش میتونست در مورد خوابی که دیده صحبت کنه، ولی این کار احمقانه ایه. مرد ها در مورد خواب هاشون حرف نمی زنن.

اخم کرد، رفت سمت آشپزخونه. ولی تا لویی رو دید که یه لیوان دستش و به بیکن های در حال سرخ شدن نگاه میکرد وایساد. لویی برگشت و لبخند زد. "صبح بخیر، زیبای خفته!" با یه لبخند بزرگ ‌گفت ماهیتابه رو ول کرد و لیوان رو روی کانتر گذاشت و رفت سمت هری. بوسیدش و دستش رو بین موهای نمناک هری برد.‌ "از خمیر دندون نعنایی خوشم ‌میاد."

هری آب دهنش رو قورت داد. "من__ها؟"

لویی ابروش رو بالا انداخت و به هری نگاه کرد. "خمیر دندونت. نعناییه." یکی زد به شکم هری. "یکی درست نخوابیده."

هری لویی رو نگاه کرد که برگشت سمت بیکن ها. "فکر کردم همش یه خواب بود." اروم‌ گفت.

"چی خواب بود؟ من خواب دیدم که یه بوقلمون کرده دنبالم. موندم چه معنی ای میتونه داشته باشه؟"

"فکر‌ کردم دیشبِ ما یه خواب بود. واقعا اتفاق افتاد؟"

"اوه،" لویی گفت و بالاخره گرفت هری چی میگه. بیکن رو از ماهیتابه درآورد. "افتاد، تو منو بوسیدی، گنده بک. خواب نبود."

هری سرخ شد و به پایین نگاه کرد. و گونش رو گاز گرفت. "پس مشکلی نداشت؟"

"همم؟"

هری بالا رو نگاه کرد و این پا و اون پا شد، پشت گردنش رو خاروند. "اون . . ." لبخند زد. "اون بوس."

سمت هری اومد و به بیکنش یه گاز زد و دستش رو روی کمر هری داشت. یه هودی آدیداس تنش بود که خیلی کیوت شده بود. هری دلش میخواست بغلش کنه.

flower crowns //l.s.   Where stories live. Discover now