+مطمئنی لو..؟
صدای لیام بود که از اون طرف تلفن میومد.
-اره لی مطمئنم میخوام همه چیو خودم بهش یاد بدم. همه چیز رو.
+حتى سک....؟
-اون اولین چیزیه که بهش یاد می دم...
+مطمئنی لو..؟
صدای لیام بود که از اون طرف تلفن میومد.
-اره لی مطمئنم میخوام همه چیو خودم بهش یاد بدم. همه چیز رو.
+حتى سک....؟
-اون اولین چیزیه که بهش یاد می دم...
❝This is wrong Harry,❞ I pant as he rips off my top, exposing my bra. I soon give into him as his arms lock on my waist, lifting me onto the kitchen counter.
❝Be quiet baby, we dont want to wake Loui...