اتفاق بد

462 119 10
                                    


تمام تایمی که لندن بودن ،چه توی راه برگشت هیچ کدوم راجع به بوسشون حرف نزده بودن انگار میخواستن با نادیده گرفتن قضیه پاکش کنن،چانیول با اینکه متوجه شده بود گرایش بکهیون چیه و قصدش از اول اذیت کردنش بود دیگه براش مهم نبود به چیزی که میخواسته رسیده و بکهیون اصلا دلش نمیخواست اعتراف کنه چقد ر اون بوسه لذت بخش بوده.

وقتی به فرودگاه رسیده بودن بلافاصله به سمت عمارت راه افتاده بودن،به محض ورود به حیاط دیدن که بچه ها همشون منتظرشونن،هیچ وقت همچین چیزی سابقه نداشته،هر دوشون پیدا شدن،به سرعت دو نفر از کنار چانیول گذشتن و بکهیون بغل کردن.

_ دلم برات تنگ شده بود بکی.

لوهانی که زود تر از کیونگسو رسیده بود و بکهیون بغل کرده بود .کیونگسو چشم غره ای به لوهان رفت و لوهان زبونش در اورد،کیونگسو بکهیون از بغل لوهان در اورد به آغوش کشید.

_ امیدوارم همه چی برات راحت بوده باشه.

پشت سرش سهون بکیهون بغل ‌کرد و تمام مدت چانیول طلبکارانه به همه نگاه میکرد.

_ خیلیاتون سال هاست دوست منین اما یه بار این جوری استقبالم نیومدین.

همشون زدن زیر خنده و کریس دستش دور گردن چانیول انداخت.

_ هی پسر حسودیت شده مگه نه؟

چانیول بدون حرفی گذاشت رفت.

لوهان و کیونگسو هر دوشون دست بکهیون کشیدن و به سمت آشپزخونه بردن.لوهان شروع کرد.

_ چی شده، اذیتت کرد مگه نه؟بلایی که سرت نیاورد ،آورد؟

کیونگسو هم پشت سر لوهان شروع کرد.

_تونستی از پسش بر بیای، چطوری بود، خلافکار بودن چطوریه؟از پسش بر میای میتونی نقشه هات عملی کنی؟

_ یاااااا بسههه، شما دوتا میخواین دیونم کنین مگه، هی هیچی نمیگم هی شروع میکنید. بستونه.

جفتشون خشکشون زد که سوهو وارد آشپزخونه شد و بکهیون مشکوک به یقه اسکی که پوشیده بود.نگاه کرد.صندلی کناری کیونگسو و روبه روی بکیهون نشست.

_ چانیول چی کار کرده؟

بکهیون متعجب شد.

_ منظورت چیه؟کاری نکرده.

_من چانیول میشناسم میدونم یه اتفاقی افتاده خب، بهم بگو.

هر سه تاشون به بکهیون نگاه میکردن و منتظر بودن.اما بکهیون قصد نداشت چیزی بگه.

_ یاااا من گشنمه ، اصلا سوهو هیونگ این یقه اسکی چیه پوشیدی.

سوهو خودش جمع و جور کرد.

_ خب سرما خوردم.

لوهان کمی فکر کرد انگار چیزی کشف کرده باشه.

ஜ۩۞۩ஜبلک هورس ஜ۩۞۩ஜWhere stories live. Discover now