اعتراف

415 116 2
                                    


باید زخم های چانیولو نگاه میکرد.به سمت اتاقش رفت، به عادت زمانی که از عمارت خارج بود وارد اتاق شد. اما خشکش زد چانیول با بالاتنه لخت وسط اتاق بود.

_ در زدن بلد نیستی دکتر، این جا چی کار داری؟

بکهیون یادش افتاد در نزده و خجالت زده شد.

_ اومدم زخمتو چک کنم.داری چی کار میکنی؟

_ دارم میمرم باید برم حموم.

اخم های بکهیون توی هم رفت.

_ دیونه شدی کی بهت اجازه داده، هنوزم زخمت نباید آب بخوره.

_ دارم دیونه میشم دکتر میفهمی،دیونه، نمیتونم بوی خودم تحمل کنم ، موهام چرب شدن حتی نمیتونم بخوابم.

اخم های بکهیون بیشتر توهم رفت.

_ نخیر، من دکترتم اجازه نمیدم.

چانیول که انگار از بازی خوشش اومده بود به بکهیون نزدیک شد.

_ منم رییستم و تو نمیتونی برام تصمیم بگیری.

بکهیون نزدیک تر شد. دستش آروم به سمت کتف چانیول برد و فشاری آورد و باعث داد زدن چانیول شد.

_ من دکترم ، تو حالیت نیست آسیب میبینی.

اما چانیول به حرف بکهیون گوش نداد و ب سمت حموم رفت.

_ میتونی کمکم کنی دکتر در هر صورت میرم حموم.

بکهیون دو دل بین رفتن و موندن بود اولش میخواست بگه به درک بعدش نتونست و به سمت در حموم رفت.وارد حموم شد.

_ تکون نخور حداقل تا فکر کنم ببینم چطوری بدون اینکه کتفت خیس شه باید حموم کنی.

بعد از کمی فکر کردن برگشت به اتاق و یکی از صندلی های اتاق آورد.و کنار وان توی حمام قرار داد. و خدارو شکر کرد حمام چانیول به اندازه یک اتاق بزرگ بود.

_ بیا بشین رو صندلی

خودشم شلوراش بالا زد و رفت توی وان، چانیول به حرف بکهیون گوش داد و نشست روی صندلی و سرش عقب نگه داشت، بکهیون شیر آب باز کرد و مطمعن شد آب ولرم باشه با اینکه خودش کامل خیس شد اما اعتراضی نکرد، دوش آب متحرک برداشت و با احتیاط موهای چانیول خیس کرد و بعد شامپو زد.و آب کشید.تمام مدت لبخندی روی لب های چانیول بود.بکهیون بعد از تموم شدن کارش از وان خارج شد و یه حوله کوچیک برداشت موهای چانیول توی حوله پیچید.

_ خب تموم شد.

چانیول با ابروی بالا رفته با بکهیون نیمه خیس نگاه میکرد.

_ گفتم حالم از خودم بهم میخوره، نمی تونم از دست راستمم استفاده کنم، تو به این میگی حموم آخه.

بکهیون متعجب به چانیول نگاه میکرد.

_ چی میخای پس موهات شستم خب.

ஜ۩۞۩ஜبلک هورس ஜ۩۞۩ஜTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang